فیک جداناپذیر پارت ۱۹
فیک جداناپذیر پارت ۱۹
از زبان ات
وقتی از اتاقش خارج شدم یه پوزخندی گوشه ی لبو نشست و زیر لب طوری که فقط خودم میشنیدم گفتم: این بچه گربه ای که میگی یه روزی گرگی میشه که تو تلش دور خودت می چرخی
سوار ون مشکی شدم اما قبل از اینکه سوارش شم منشیه سابق پدرمو جلوی در ورودی دیدم که با تعجب و حیرت بهم خیره شده بود
تو اتاقم تو سرم همش نقشه هایی برای نابودی جونگ کوک و کشتن قاتل پدر و مادرم میکشیدم و لبخندی عصبی میزدم
تو این حال بودم که یدفه در اتاقم زده شد بهش اجازه ی مورد دادم دیدم چونگ هیه به در تکیه داد و دستاشو تو جیب شلوارش فرو برد
چونگ هی: می خواستم با چشمای خودم ببینم حالت بعد از اتفاقات امروز چطوره چه حسی داری؟
یه فکر خیلی بدی به سرم زد یه فکر فوق شیطانی که حتی به عقل شیطان هم نمیرسه سرمو بالا گرفتم و گفتم: می خوام یکی از افراد جونگ کوک باشم می تونی اینو برام حلش کنی؟
چونگ هی با تعجب بهم خیره شد چشماش از حدقه داشت میزد بیرون گفت: ولی مگه اون الان جایگاهی که باید مال تو باشه رو نداره فکر می کردم ازش متنفری
ات: می خوام بخش کوچیکی از بلند مافیا رو داشته باشم می خوام یکی از افراد باند مافیاش باشم
چونگ هی: حتی اگه هم بخوای جونگ کوک بهت اجازه نمیده اگه اتفاقی برات بیافته...
اجازه ی ادامه ی حرفاش رو ندادم و گفتم: اون که دیگه امضامو داره به هر چی که دلش می خواسته رسیده دیگه نیازی به من نداره ولی اگه یکی از افرادش باشم اوضاع فرق میکنه
چونگ هی سمتم قدم برداشت و روبه روم ایستاد و گفت: راستشو بهم بگو ات برای چی می خوای یکی از افراد باند مافیا باشی؟ خیلی خطرناکه مخصوصا برای دختری مثل تو که تو ناز و نعمت بزرگ شده و هیچ وقت مزه ی مرگ رو نچشیده اصلا برای روحیه تو خوب نیست
ات: برای منی که دختر کیم وون شیک بزرگ ترین مافیای کره که همه حتی از اسمشم وحشت می کنن هستم اصلا سخت نیست بهش عادت کردم
اگه یکی از افرادش شم و اعتمادشو به خودم جلب کنم بهش خیلی نزدیک تر میشم و بدون اینکه بفهمه کم کم از پایه ضعیفش میکنم و اون وقت نابودش می کنم
از زبان ات
وقتی از اتاقش خارج شدم یه پوزخندی گوشه ی لبو نشست و زیر لب طوری که فقط خودم میشنیدم گفتم: این بچه گربه ای که میگی یه روزی گرگی میشه که تو تلش دور خودت می چرخی
سوار ون مشکی شدم اما قبل از اینکه سوارش شم منشیه سابق پدرمو جلوی در ورودی دیدم که با تعجب و حیرت بهم خیره شده بود
تو اتاقم تو سرم همش نقشه هایی برای نابودی جونگ کوک و کشتن قاتل پدر و مادرم میکشیدم و لبخندی عصبی میزدم
تو این حال بودم که یدفه در اتاقم زده شد بهش اجازه ی مورد دادم دیدم چونگ هیه به در تکیه داد و دستاشو تو جیب شلوارش فرو برد
چونگ هی: می خواستم با چشمای خودم ببینم حالت بعد از اتفاقات امروز چطوره چه حسی داری؟
یه فکر خیلی بدی به سرم زد یه فکر فوق شیطانی که حتی به عقل شیطان هم نمیرسه سرمو بالا گرفتم و گفتم: می خوام یکی از افراد جونگ کوک باشم می تونی اینو برام حلش کنی؟
چونگ هی با تعجب بهم خیره شد چشماش از حدقه داشت میزد بیرون گفت: ولی مگه اون الان جایگاهی که باید مال تو باشه رو نداره فکر می کردم ازش متنفری
ات: می خوام بخش کوچیکی از بلند مافیا رو داشته باشم می خوام یکی از افراد باند مافیاش باشم
چونگ هی: حتی اگه هم بخوای جونگ کوک بهت اجازه نمیده اگه اتفاقی برات بیافته...
اجازه ی ادامه ی حرفاش رو ندادم و گفتم: اون که دیگه امضامو داره به هر چی که دلش می خواسته رسیده دیگه نیازی به من نداره ولی اگه یکی از افرادش باشم اوضاع فرق میکنه
چونگ هی سمتم قدم برداشت و روبه روم ایستاد و گفت: راستشو بهم بگو ات برای چی می خوای یکی از افراد باند مافیا باشی؟ خیلی خطرناکه مخصوصا برای دختری مثل تو که تو ناز و نعمت بزرگ شده و هیچ وقت مزه ی مرگ رو نچشیده اصلا برای روحیه تو خوب نیست
ات: برای منی که دختر کیم وون شیک بزرگ ترین مافیای کره که همه حتی از اسمشم وحشت می کنن هستم اصلا سخت نیست بهش عادت کردم
اگه یکی از افرادش شم و اعتمادشو به خودم جلب کنم بهش خیلی نزدیک تر میشم و بدون اینکه بفهمه کم کم از پایه ضعیفش میکنم و اون وقت نابودش می کنم
۲۷.۲k
۱۱ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.