part
part 200
ولی وقتی که بهوش جنیور رفته بود که دوش بگیره همه دورش جمع شده بودن
مامان: دخترم حالت خوبه جاییت درد نمیکنه احساس ناراحتی چی اگه جیزی تو دلت داری بهم بگو
ری: خاله اروم باشین بزارین یکم به خودش بیاد
سوزومه: چند روز بیهوش بودم
ری: یه ماه خورده ای
سوزومه: پس خیلی به زحمت انداختمتون
مامان: ماکه هیچ زممتی نکشیدی هر جند روز یه بار سر میزدیم همه کارارو جنیور کرد
لیلی: راست میگه بیچاره به مدت چند روز روزی دوسه بار بهت خون میداد بیچاره رنگو رو براش نمونده از وقتی بیهوش شدی تا الان درست حسابی نخوابیده
سوزومه: یه لحظه وایستین. دارین درموردکی صحبت میکنین
ری: منظورت چیه
سوزومه: این سوال منه. چرا کسی که نمیشناسم باید انقد برام زحمت بکشه
ری: الان واقعا جدی ای
سوزومه: اوم
ری از اتاق اومد بیرونو دکتر رو خبر کرد سوزومه رو سری بردن برای گرفتن نوار مغزی و از مغزش عکس برداری کردن
ری: اتفاقی افتاده
دکتر: اونجور که نشون میده ایشون دچار فراموشی شدن
مامان: اون که همه مارو میشناخت
دکتر: درسته این نوع فراموشی نادره
ری: میشه توضیح بدید
دکتر: قبل از این که این اتفاق براش بیفته اون داشته به کسی خیلی شدید فکر میکرده بعد از این که این اتفاق براش افتاد مغز شخصی که داشته بهش فکر میکرده رو از خاطراتش پاک میکنه تا این اتفاق دوباره براش نیوفته
مامان: راه درمانی هم داره
دکتر: این فراموشی موقتیه و شما برای یاداوری اون شخص باید چیز هایی از گذشته براش یاداوری کنید تا شخص مورد نظر رو به یاد بیاره
مامان: همینکارو میکنیم ممنون بابت کمک هاتون
دکتر: خواهش میکنم وظیفه بود
ری و مامان سوزومه داشتن بر میگشتن اتاق سوزومه که با جنیور روبرو شدن
جنیور: شنیدم بهوش اومده درسته
ری: اره ولی یه مشکل داره
جنیور: چه اتفاقی براش افتاده
ری: اتفاقی نیفتاده فقط یه فراموشی نادر گرفته
جنیور: نادر؟ یعنی چی
ری: بخواطر این که قبل خودکشی داشته به تو فک میکرد مغزش برای تکرار نشدن این اتفاق تورو از حافظش حذف کرده
مامان: نگران نباش دکتر گفت با یاداوری گذشته میشه دوباره حافظشو برگردوند
جنیور: نه لطفا این کارو نکنین
ری: یعنی چی.. یعنی میخوای خواطراتت باهاش رو یادش نیاد
جنیور: اوم فک کنم این یه فرصت برای جباران کارایی که کردمه
ری: مطمئنی؟
جنیور: بنظرم بهترین راه
مامان: وقتی تورو ببینه بگیم تو کی هستی
ولی وقتی که بهوش جنیور رفته بود که دوش بگیره همه دورش جمع شده بودن
مامان: دخترم حالت خوبه جاییت درد نمیکنه احساس ناراحتی چی اگه جیزی تو دلت داری بهم بگو
ری: خاله اروم باشین بزارین یکم به خودش بیاد
سوزومه: چند روز بیهوش بودم
ری: یه ماه خورده ای
سوزومه: پس خیلی به زحمت انداختمتون
مامان: ماکه هیچ زممتی نکشیدی هر جند روز یه بار سر میزدیم همه کارارو جنیور کرد
لیلی: راست میگه بیچاره به مدت چند روز روزی دوسه بار بهت خون میداد بیچاره رنگو رو براش نمونده از وقتی بیهوش شدی تا الان درست حسابی نخوابیده
سوزومه: یه لحظه وایستین. دارین درموردکی صحبت میکنین
ری: منظورت چیه
سوزومه: این سوال منه. چرا کسی که نمیشناسم باید انقد برام زحمت بکشه
ری: الان واقعا جدی ای
سوزومه: اوم
ری از اتاق اومد بیرونو دکتر رو خبر کرد سوزومه رو سری بردن برای گرفتن نوار مغزی و از مغزش عکس برداری کردن
ری: اتفاقی افتاده
دکتر: اونجور که نشون میده ایشون دچار فراموشی شدن
مامان: اون که همه مارو میشناخت
دکتر: درسته این نوع فراموشی نادره
ری: میشه توضیح بدید
دکتر: قبل از این که این اتفاق براش بیفته اون داشته به کسی خیلی شدید فکر میکرده بعد از این که این اتفاق براش افتاد مغز شخصی که داشته بهش فکر میکرده رو از خاطراتش پاک میکنه تا این اتفاق دوباره براش نیوفته
مامان: راه درمانی هم داره
دکتر: این فراموشی موقتیه و شما برای یاداوری اون شخص باید چیز هایی از گذشته براش یاداوری کنید تا شخص مورد نظر رو به یاد بیاره
مامان: همینکارو میکنیم ممنون بابت کمک هاتون
دکتر: خواهش میکنم وظیفه بود
ری و مامان سوزومه داشتن بر میگشتن اتاق سوزومه که با جنیور روبرو شدن
جنیور: شنیدم بهوش اومده درسته
ری: اره ولی یه مشکل داره
جنیور: چه اتفاقی براش افتاده
ری: اتفاقی نیفتاده فقط یه فراموشی نادر گرفته
جنیور: نادر؟ یعنی چی
ری: بخواطر این که قبل خودکشی داشته به تو فک میکرد مغزش برای تکرار نشدن این اتفاق تورو از حافظش حذف کرده
مامان: نگران نباش دکتر گفت با یاداوری گذشته میشه دوباره حافظشو برگردوند
جنیور: نه لطفا این کارو نکنین
ری: یعنی چی.. یعنی میخوای خواطراتت باهاش رو یادش نیاد
جنیور: اوم فک کنم این یه فرصت برای جباران کارایی که کردمه
ری: مطمئنی؟
جنیور: بنظرم بهترین راه
مامان: وقتی تورو ببینه بگیم تو کی هستی
- ۴.۳k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط