جغد کوچولوی من 🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
part: 18
.
دیانا:
متین صدا کردم
دیانا: متین من میرم تو مواظب کافه باش خواستی بری درو قفل کن کلید هام بیا بده دم در خونه ام
متین: چشم خانوم
رفتم سوار ماشین شدم زنگ زدم به ستایش
شروع مکالمه
ستایش: الو
دیانا: سلام عشقم چطوری میگم میای خونه ی ما اصلا حالم خوب نیس
ستایش: چشم عشقم
دیانا: بای
پایان مکالمه
من دیگه بدون نیکا هیچی نیستم رفتم خونه در برای ستایش باز کردم قرصو برداشتم خوردم و سیاهی مطلق..
ستایش:
رفتم توی خونه خبری از دیانا نبود رفتم توی اتاقش
ستایش: دیااااااااا
کنار دیا قرص برنج ریخته بود زنگ زدم به امبولانس اومدنـ دیانا رو بردن
گوشی دیانا رو برداشم زنگ زدم به ارسلان
شروع مکالمه
ستایش: الو
ارسلان: سلام ببخشید شما
ستایش: اقا ارسلان من رفیق دیانا هستم من اومدم پیش دیانا دیدم قرص برنج خورده زنگ زدم امبولانس هرچی زودتر بیاین به این لوک که میفرستم.
ارسلان: باشه ممنون
پایان مکالمه
ارسلان:
باید به بجها میگفتم
ارسلان: دیانا خود کشی کرده (با داد)
پانیذ: بدوید بریم منتظر چی هستین
محراب: خواهرمممم(با داد)
راه افتادیم رفتیم بیمارستان رسیدم
ستایش: سلام اقا ارسلان
ارسلان: بلع دیانا حالش خوبه کجاس
ستایش: نزدیک 2ساعته توی اتاق عمله نمیدونم دمترا گفتن وضعش وخیمه
ارسلان: نه دیانا من اینکار نمیکنه او دختر شجاعیه
1:30بعد:
دکتر: همراه خانوم رحیمی
ستایش: من هستم
دکتر: خانوم رحیمی 20مین دیگه بهوش میاد.
ستایش ممنون
part: 18
.
دیانا:
متین صدا کردم
دیانا: متین من میرم تو مواظب کافه باش خواستی بری درو قفل کن کلید هام بیا بده دم در خونه ام
متین: چشم خانوم
رفتم سوار ماشین شدم زنگ زدم به ستایش
شروع مکالمه
ستایش: الو
دیانا: سلام عشقم چطوری میگم میای خونه ی ما اصلا حالم خوب نیس
ستایش: چشم عشقم
دیانا: بای
پایان مکالمه
من دیگه بدون نیکا هیچی نیستم رفتم خونه در برای ستایش باز کردم قرصو برداشتم خوردم و سیاهی مطلق..
ستایش:
رفتم توی خونه خبری از دیانا نبود رفتم توی اتاقش
ستایش: دیااااااااا
کنار دیا قرص برنج ریخته بود زنگ زدم به امبولانس اومدنـ دیانا رو بردن
گوشی دیانا رو برداشم زنگ زدم به ارسلان
شروع مکالمه
ستایش: الو
ارسلان: سلام ببخشید شما
ستایش: اقا ارسلان من رفیق دیانا هستم من اومدم پیش دیانا دیدم قرص برنج خورده زنگ زدم امبولانس هرچی زودتر بیاین به این لوک که میفرستم.
ارسلان: باشه ممنون
پایان مکالمه
ارسلان:
باید به بجها میگفتم
ارسلان: دیانا خود کشی کرده (با داد)
پانیذ: بدوید بریم منتظر چی هستین
محراب: خواهرمممم(با داد)
راه افتادیم رفتیم بیمارستان رسیدم
ستایش: سلام اقا ارسلان
ارسلان: بلع دیانا حالش خوبه کجاس
ستایش: نزدیک 2ساعته توی اتاق عمله نمیدونم دمترا گفتن وضعش وخیمه
ارسلان: نه دیانا من اینکار نمیکنه او دختر شجاعیه
1:30بعد:
دکتر: همراه خانوم رحیمی
ستایش: من هستم
دکتر: خانوم رحیمی 20مین دیگه بهوش میاد.
ستایش ممنون
۱۰.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.