سرنوشت
#سرنوشت
#Part۶۱
بعد از سوار شدن براه افتاد موزیک ملایمی درحال پخش بود سرمو به پشتی صندلی تکیه دادمو چشمامو بستم چند ثانیه ای نگذشته بود که تهیونگ گفت
ــ ات میخام یه چیزی ازت بپرسم
نفسی کشیدم و گفتم
.: بپرسین
یکم حرفو تو دهنش چرخوندو گفت
ــ عمم مچ پات...
یهو گفتم
.: گفتم که دردش کم شده
نفسی کشیدو گفت
ــ بزار حرفمو بزنم
سکوتی کردم که ادامه داد
ــ اونروز که مچ پاتو دیدم یه چیزی ذهنمو درگیر کرد پشت پات یه لکه قهوه ای بود اون چی بود
یه لحظه خم شدمو پامو نکاه کردمو گفتم
.: ماهگیره
با حالت سوالی گفت
ـــ ماهگیر؟
درجوابش گفتم
.: بله یه ماهگیره از وقتی دنیا اومدم وجود داشته
اهانی گفتو سکوت کرد ولی چرا اون لکه براش مهم بود چرا دربارش کنجکاو بود بقیه راهو به دیدن مردم که کنار خیابون حرکت میکردن و اتوموبیل های جور واجور گذروندم بعد از رسیدن به خونه با صاحب خونه مواجح شدم که در خونه وایساده بود تقریبا 65سالش بود صورتشو چین و چروک در بر گرفته بود قد نسبتا کوتاهی داشت وسط سرشم مو نداشت و قیافه مهربونی داشت از ماشین پیاده شدم بسمتش رفتم و سلامی کردم که با خوشرویی احوال پرسی کرد و گفت
+خوبی دخترم
لبخندی تحویلش دادم و گفتم
.: ممنونم شما خوبین
سرشو تکون دادو ادامه داد
+هعی بد نیستم پیریه دیگه یه روز خوب یروز بد حالا بگذریم ازینا میخاستم بگم قراره خونرو بفروشم
هینی کشیدمو گفتم
.: چرا خب تکلیف من چی میشه
لبخندی زد که باعث شد چروک دور چشمش بیشتر بشه و لب زد
+نگران نباش بابا قرار نیس بلند شی بهش درباره تو گفتم مشکلی پیش نمیاد فقط ازین ببعد بجای اینکه به من اجاره بدی باید به صاحب خونه جدیدت اجاره بدی خوبی و بدی دیدی حلالم کن دخترم
اخم ساختی کردمو گفتم
.: نمیبخشمتون چرا دارین میرین شما جای بابام بودین
دستامو تو دستاش گرفتو لب زد
+توعم مث یکی از دخترام چیکار کنم دخترم مجبورم حال زنم زیاد خوب نیس برا عملش پول لازم دارم ولی به این زودیا از دستم خلاص نمیشی بعضی وقتا بهت سر میزنم
دستاشو از دستم دراورد که گفتم
.: کمک خاستین رو منم حساب کنین
چند قدم عقب تر رفتو گفت
+ممنونم دخترم من فعلا باید برم کاری نداری
ناراحت ازینکه داشت میرفت گفتم
.: فقط مواظب خودتون باشین
باشه ای گفتو ازم دور شد یعنی این صاحب خونه جدیده مث اقای چویی مهربون خاهد بود برگشتم دیدم تهیونگ داره نگام میکنه بلافاصله بعد از نگاه کردنم اتومبیلش روشن کردو رفت...
#Part۶۱
بعد از سوار شدن براه افتاد موزیک ملایمی درحال پخش بود سرمو به پشتی صندلی تکیه دادمو چشمامو بستم چند ثانیه ای نگذشته بود که تهیونگ گفت
ــ ات میخام یه چیزی ازت بپرسم
نفسی کشیدم و گفتم
.: بپرسین
یکم حرفو تو دهنش چرخوندو گفت
ــ عمم مچ پات...
یهو گفتم
.: گفتم که دردش کم شده
نفسی کشیدو گفت
ــ بزار حرفمو بزنم
سکوتی کردم که ادامه داد
ــ اونروز که مچ پاتو دیدم یه چیزی ذهنمو درگیر کرد پشت پات یه لکه قهوه ای بود اون چی بود
یه لحظه خم شدمو پامو نکاه کردمو گفتم
.: ماهگیره
با حالت سوالی گفت
ـــ ماهگیر؟
درجوابش گفتم
.: بله یه ماهگیره از وقتی دنیا اومدم وجود داشته
اهانی گفتو سکوت کرد ولی چرا اون لکه براش مهم بود چرا دربارش کنجکاو بود بقیه راهو به دیدن مردم که کنار خیابون حرکت میکردن و اتوموبیل های جور واجور گذروندم بعد از رسیدن به خونه با صاحب خونه مواجح شدم که در خونه وایساده بود تقریبا 65سالش بود صورتشو چین و چروک در بر گرفته بود قد نسبتا کوتاهی داشت وسط سرشم مو نداشت و قیافه مهربونی داشت از ماشین پیاده شدم بسمتش رفتم و سلامی کردم که با خوشرویی احوال پرسی کرد و گفت
+خوبی دخترم
لبخندی تحویلش دادم و گفتم
.: ممنونم شما خوبین
سرشو تکون دادو ادامه داد
+هعی بد نیستم پیریه دیگه یه روز خوب یروز بد حالا بگذریم ازینا میخاستم بگم قراره خونرو بفروشم
هینی کشیدمو گفتم
.: چرا خب تکلیف من چی میشه
لبخندی زد که باعث شد چروک دور چشمش بیشتر بشه و لب زد
+نگران نباش بابا قرار نیس بلند شی بهش درباره تو گفتم مشکلی پیش نمیاد فقط ازین ببعد بجای اینکه به من اجاره بدی باید به صاحب خونه جدیدت اجاره بدی خوبی و بدی دیدی حلالم کن دخترم
اخم ساختی کردمو گفتم
.: نمیبخشمتون چرا دارین میرین شما جای بابام بودین
دستامو تو دستاش گرفتو لب زد
+توعم مث یکی از دخترام چیکار کنم دخترم مجبورم حال زنم زیاد خوب نیس برا عملش پول لازم دارم ولی به این زودیا از دستم خلاص نمیشی بعضی وقتا بهت سر میزنم
دستاشو از دستم دراورد که گفتم
.: کمک خاستین رو منم حساب کنین
چند قدم عقب تر رفتو گفت
+ممنونم دخترم من فعلا باید برم کاری نداری
ناراحت ازینکه داشت میرفت گفتم
.: فقط مواظب خودتون باشین
باشه ای گفتو ازم دور شد یعنی این صاحب خونه جدیده مث اقای چویی مهربون خاهد بود برگشتم دیدم تهیونگ داره نگام میکنه بلافاصله بعد از نگاه کردنم اتومبیلش روشن کردو رفت...
۸.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.