تولد یک شیطان
پارت 8
اونجا یه تاب هست که اکثرا خلوته دلیلشو خودمم نمیدونم ولی اینو میدونم که همیشه اونجا میشینم و تو تفکرات خودم غرق میشم ولی امروز دیگه خالی نبود
سه تا پسر جلوی تاب وایستاده بودن و سال دومی بودن و یه پسر سال اولی رو تاب نشسته بود
مدرسه ما جوریه که یونیفرم رو فقط برای مراسمات خاص میپوشیم و تو مدرسه چندانم اجباری نیست و به غیر از تعداد انگشت شماری تقریبا همه لباس بیرون میپوشن
لباسای این چهارتا پسر ست بود
یه پیرهن سفید که از روش یه بولیز مشکی پوشیده بودن و یه شلوار کارگو با آلستار (میزارم)
دو ثانیه بعد از این که من اون صحنرو دیدم اونا متوجه من شدن با نگاه های سردی نگام کردن
اون پسره سال اولی که رو تاب نشسته بود تو کلاس ما بود
اسمشم مارسل بود(Marcel)
مارسل یه بچه ساکت بود و قدش فقط یکم از من بلند بود (قد پگی اینجا 158 )
اون موهاش بلوند بود و چشاش ضعیف بود (هفت از ده بود چشاش) بخاطر همین یه عینک گرد داشت
قیافش خیلی کیوت بود مخصوصا با اون موهای نیمه فرش ولی...
خب
یجای کار میلنگید
تو اون لحظه به نظر میرسید مارسل به اون سال بالایی ها دستور میده و یجورایی سردستشونه
من اون سه تا سال بالایی رو قبلا هم دیده بودم که قلدری میکردن ولی هیچ وقت نمیدونستم همش کار مارسله
از تاب پیاده شد و با چهره سرد و جدی و همچنین خونسرد اومد طرفم
یکی از ویژگی های من این که تو هر شرایطی میتونم ارتباط چشیمی مو حفظ کنم
همچنینان به چشماش که قهوه ای روشن بود نگا میکردم اومد جلو تر
من تو نور وایستاده بودم
اون از سایه رد شدو و اومد تو نور
رنگ چشاش روشن تر شد
میتونستم لایه هایه رنگی چشاشو ببینم
یه لایه نازک قهوه ای تیره یا شایدم نارنجی
یه لایه بزرگ عسلی و بعدش یه لایه نارنجی روشن و بعدش هم مردمک مشقیش
اینجا بود که گفتم همه چشم دارن منم چشم دارم
خلاصه
اومد نزدیکم و یهو یه لبخند صمیمی و غیر قابل پیش بینی زد
البته باید اعتراف کنم تقریبا همه کارهای مارسل غیر قابل پیشبینیه و یجورایی وایب کوک رو میده بهم
(علامت مارسل9)
9پگی؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
+من همیشه اینجا میشینم مارسل
۹خببب متاسفم که جاتو گرفتیم
روبه دوستاش کرد و گفت
۹بچه ها بجنبید باید بریم یجا دیگه
گونه هام سرخ شد یه لبخند زوری بهش تحویل دادم
راستش از حرف زدن زیاد با آدما خوشم نمیاد
ولی از حرف زدن با این خوشم میومد
شاید روش کراش زدم ؟ اه این چه افکار مزخرفیه
مارسل با یه لبخند ملیح از کنارم رد شد
ولی اون سه تا سال دومی یجوری از کنارم رد شدن که به معنای واقعی تهدیدم کردن ولی نمیدونم برای چی
اون سال بالایی ها قد های متفاوتی داشتن ولی میتونم بگم هیچ کدوم 165 به پایین نبودن و بلند بودن
ادامه دارد....
اونجا یه تاب هست که اکثرا خلوته دلیلشو خودمم نمیدونم ولی اینو میدونم که همیشه اونجا میشینم و تو تفکرات خودم غرق میشم ولی امروز دیگه خالی نبود
سه تا پسر جلوی تاب وایستاده بودن و سال دومی بودن و یه پسر سال اولی رو تاب نشسته بود
مدرسه ما جوریه که یونیفرم رو فقط برای مراسمات خاص میپوشیم و تو مدرسه چندانم اجباری نیست و به غیر از تعداد انگشت شماری تقریبا همه لباس بیرون میپوشن
لباسای این چهارتا پسر ست بود
یه پیرهن سفید که از روش یه بولیز مشکی پوشیده بودن و یه شلوار کارگو با آلستار (میزارم)
دو ثانیه بعد از این که من اون صحنرو دیدم اونا متوجه من شدن با نگاه های سردی نگام کردن
اون پسره سال اولی که رو تاب نشسته بود تو کلاس ما بود
اسمشم مارسل بود(Marcel)
مارسل یه بچه ساکت بود و قدش فقط یکم از من بلند بود (قد پگی اینجا 158 )
اون موهاش بلوند بود و چشاش ضعیف بود (هفت از ده بود چشاش) بخاطر همین یه عینک گرد داشت
قیافش خیلی کیوت بود مخصوصا با اون موهای نیمه فرش ولی...
خب
یجای کار میلنگید
تو اون لحظه به نظر میرسید مارسل به اون سال بالایی ها دستور میده و یجورایی سردستشونه
من اون سه تا سال بالایی رو قبلا هم دیده بودم که قلدری میکردن ولی هیچ وقت نمیدونستم همش کار مارسله
از تاب پیاده شد و با چهره سرد و جدی و همچنین خونسرد اومد طرفم
یکی از ویژگی های من این که تو هر شرایطی میتونم ارتباط چشیمی مو حفظ کنم
همچنینان به چشماش که قهوه ای روشن بود نگا میکردم اومد جلو تر
من تو نور وایستاده بودم
اون از سایه رد شدو و اومد تو نور
رنگ چشاش روشن تر شد
میتونستم لایه هایه رنگی چشاشو ببینم
یه لایه نازک قهوه ای تیره یا شایدم نارنجی
یه لایه بزرگ عسلی و بعدش یه لایه نارنجی روشن و بعدش هم مردمک مشقیش
اینجا بود که گفتم همه چشم دارن منم چشم دارم
خلاصه
اومد نزدیکم و یهو یه لبخند صمیمی و غیر قابل پیش بینی زد
البته باید اعتراف کنم تقریبا همه کارهای مارسل غیر قابل پیشبینیه و یجورایی وایب کوک رو میده بهم
(علامت مارسل9)
9پگی؟ تو اینجا چیکار میکنی؟
+من همیشه اینجا میشینم مارسل
۹خببب متاسفم که جاتو گرفتیم
روبه دوستاش کرد و گفت
۹بچه ها بجنبید باید بریم یجا دیگه
گونه هام سرخ شد یه لبخند زوری بهش تحویل دادم
راستش از حرف زدن زیاد با آدما خوشم نمیاد
ولی از حرف زدن با این خوشم میومد
شاید روش کراش زدم ؟ اه این چه افکار مزخرفیه
مارسل با یه لبخند ملیح از کنارم رد شد
ولی اون سه تا سال دومی یجوری از کنارم رد شدن که به معنای واقعی تهدیدم کردن ولی نمیدونم برای چی
اون سال بالایی ها قد های متفاوتی داشتن ولی میتونم بگم هیچ کدوم 165 به پایین نبودن و بلند بودن
ادامه دارد....
۴.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.