ازدواچ سوری فصل دوم پارت یک (با فصل دو اومدم و منتظر انرژ
ازدواچ سوری فصل دوم پارت یک (با فصل دو اومدم و منتظر انرژی دادناتون هستم )
ویو ات
عروسی تموم شد نیانگ پیش مامان تهیونگ میمونه خسته و کوفته رسیدم خونه تا رسیدم جلوی در کفشامو در اوردم و گرفتم دستم درو باز کردم و رفتیم داخل
ـ وااااای هیجا مث خونه ی خود ادم نمیشع
تهیونگ ـ بیبی احیانا یچیزی یادت نرفته؟
ـ نه چیووو؟
تهیونگ ـ یه خورده فک کن
کلی فک کردم که منظور تهیونگ چیه اما نه چیزی به ذهنم نمیرسید
ـ چیزیو فراموش کردم؟
تهیونگ ـ اره مث اینکه بد هم فراموش کردی پس تنبیهت میکنم
ـ جرعت نداری منو تنبیه کنی
تهیونگ ـ اینطوری فک میکنی؟*لبخند شیطانی*
ـ اره
تهیونگ یه قدم یه قدم بهم نزدیک میشد منم یه قدم میرفتم عقب که خوردم به دیوار
تهیونگ ـ حالا هم فک میکنی که جرعتشو ندارم؟
ـ اره هنوز جرعتشو نداری
با یه دست دوتا دستامو برد بالای سرم لباشو گذاشت رو لبام بعد چند دقیقه برداشت
تهیونگ ـ امروز چه روزیه؟
ـ روز ازدواجمون
تهیونگ ـ اشتباس
باز لباشو گذاشت رو لبام بعد چن دقیقه برداشت
تهیونگ ـ امروز چه روزیه؟
ـ تولدته؟
ته ـ نه اشتباس
باز لباشو گذاشت روی لبام بعد چن دقیقه برداشت
ته ـ اگه این بار هم اشتباه بگی میرم سراغ تنبیه بعدی، امروز چه روزیه؟
ـ نی دونم
ته ـ نمی دونی هااان؟
ـ خب بگو تا بگم بهت
ته ـ باشه خودت انتخاب کردی
کفشامو از دستم گرفت و انداخت اونور منو براید استایل بغلم کردو گذاشت رو تخت خیمه زد روم
ته ـ خانم کیم یه باره دیگه ازتون میپرسم ااگه درس جواب دادین بهتون جایزه میدم
ـ اونوقت جایزه چیه؟
ته ـ پول تیشرتت که خراب شده بود رو دو برابر میکنم یعنی میشه 200 هزار ون
ـ بپرس
ته ـ امروز چه روزیه؟
ـ امروز چندمه تا بهت بگم؟
ته ـ امروز 10 مارسه
یه خورده که فک کردم فهمیدم منو تهیونگ ده سال پیش 10 مارس اولین شبی که رفتم تو خونه ی تهیونگ و رفتم تو بغلش خوابیدم
ـ میشه اولین شبی که اومدم تو بغلت خوابیدم
ته ـ اوووووووو افرین
ـ درست گفتم؟
ته ـ درس گفتی
ـ حالا ببر خوبی باش و از روم پاشو تا لباسمو عوض کنم
ته ـ شیرو
ـ ته لطفا
ته ـ باشه
از روم پاشد لباسمانو عوض کردیم نمی دونم چرا شونم با دلم درد میکرد تهیونگ شیطون شده بود تیشیرتشو نپوشید
رو تخت مثل چی ولو شدیم خودمو تو بغل تهیونگ جا دادم
ته ـ تیامو
ـ چی؟
ته ـ به روسی گفتم دوست دارم
ـ نکه من دوست دارم
ته ـ پس چرا بله رو گفتی؟
ـ دارم اذیتت میکنم عاشقتم
ـ تهیونگ؟
ته ـ جونم؟
ـ باورم نمیشه که الان من زنتم
ته ـ تو همیشه زن من بودی *ات رو بیشتر بغل میکنه*
ـ زیاد فشار برم نیار
ته ـ چرا کجات درد میکنه؟
ـ شونم با دلم
ویو ات
عروسی تموم شد نیانگ پیش مامان تهیونگ میمونه خسته و کوفته رسیدم خونه تا رسیدم جلوی در کفشامو در اوردم و گرفتم دستم درو باز کردم و رفتیم داخل
ـ وااااای هیجا مث خونه ی خود ادم نمیشع
تهیونگ ـ بیبی احیانا یچیزی یادت نرفته؟
ـ نه چیووو؟
تهیونگ ـ یه خورده فک کن
کلی فک کردم که منظور تهیونگ چیه اما نه چیزی به ذهنم نمیرسید
ـ چیزیو فراموش کردم؟
تهیونگ ـ اره مث اینکه بد هم فراموش کردی پس تنبیهت میکنم
ـ جرعت نداری منو تنبیه کنی
تهیونگ ـ اینطوری فک میکنی؟*لبخند شیطانی*
ـ اره
تهیونگ یه قدم یه قدم بهم نزدیک میشد منم یه قدم میرفتم عقب که خوردم به دیوار
تهیونگ ـ حالا هم فک میکنی که جرعتشو ندارم؟
ـ اره هنوز جرعتشو نداری
با یه دست دوتا دستامو برد بالای سرم لباشو گذاشت رو لبام بعد چند دقیقه برداشت
تهیونگ ـ امروز چه روزیه؟
ـ روز ازدواجمون
تهیونگ ـ اشتباس
باز لباشو گذاشت رو لبام بعد چن دقیقه برداشت
تهیونگ ـ امروز چه روزیه؟
ـ تولدته؟
ته ـ نه اشتباس
باز لباشو گذاشت روی لبام بعد چن دقیقه برداشت
ته ـ اگه این بار هم اشتباه بگی میرم سراغ تنبیه بعدی، امروز چه روزیه؟
ـ نی دونم
ته ـ نمی دونی هااان؟
ـ خب بگو تا بگم بهت
ته ـ باشه خودت انتخاب کردی
کفشامو از دستم گرفت و انداخت اونور منو براید استایل بغلم کردو گذاشت رو تخت خیمه زد روم
ته ـ خانم کیم یه باره دیگه ازتون میپرسم ااگه درس جواب دادین بهتون جایزه میدم
ـ اونوقت جایزه چیه؟
ته ـ پول تیشرتت که خراب شده بود رو دو برابر میکنم یعنی میشه 200 هزار ون
ـ بپرس
ته ـ امروز چه روزیه؟
ـ امروز چندمه تا بهت بگم؟
ته ـ امروز 10 مارسه
یه خورده که فک کردم فهمیدم منو تهیونگ ده سال پیش 10 مارس اولین شبی که رفتم تو خونه ی تهیونگ و رفتم تو بغلش خوابیدم
ـ میشه اولین شبی که اومدم تو بغلت خوابیدم
ته ـ اوووووووو افرین
ـ درست گفتم؟
ته ـ درس گفتی
ـ حالا ببر خوبی باش و از روم پاشو تا لباسمو عوض کنم
ته ـ شیرو
ـ ته لطفا
ته ـ باشه
از روم پاشد لباسمانو عوض کردیم نمی دونم چرا شونم با دلم درد میکرد تهیونگ شیطون شده بود تیشیرتشو نپوشید
رو تخت مثل چی ولو شدیم خودمو تو بغل تهیونگ جا دادم
ته ـ تیامو
ـ چی؟
ته ـ به روسی گفتم دوست دارم
ـ نکه من دوست دارم
ته ـ پس چرا بله رو گفتی؟
ـ دارم اذیتت میکنم عاشقتم
ـ تهیونگ؟
ته ـ جونم؟
ـ باورم نمیشه که الان من زنتم
ته ـ تو همیشه زن من بودی *ات رو بیشتر بغل میکنه*
ـ زیاد فشار برم نیار
ته ـ چرا کجات درد میکنه؟
ـ شونم با دلم
۱۰.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.