رمان یک خاطره پارت ۹
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁹ [🖤♥]
- اسم تو شدوعه.
امی توی گوشم گفت: شاید با دارو و دکتر خوب شه.
روژ اروم گفت: من که هنوز متوجه نمیشم چه خبره.
ناکلز- منم همین طور.
سریع بلند شدم دست شدو رو گرفتم و وارد اتاقش شدیم.
قاب عکس ماریا رو از روی میز برداشتم و بهش نشون دادم.
- تو این دختر رو میشناسی؟
شدو کمی به عکس نگاه کرد و گفت: نه...
هوف همونی که نباید میشد شد.
شدو وایساده بود. روی تخت نشستم و به فکر فرو رفتم.
اگه فراموشیش برگشته چی؟
شدو- اهای.. تو این رو میبینی؟
به دیوار اشاره کرد.
شدو- دختر داخل عکس رو میبینم.
- ولی اینجا کسی جز ما دو تا نیست.
شدو- ولی من اون دختره رو میبینم اونجا وایساده. کنار دیوار...
یاد دیروز افتادم شدو اسم ماریا رو داد زد و وقتی رفتم توی اتاقش... به دیوار اشاره کرد...
- این دختر که میبینی اسمش ماریاست. اولین و بهترین دوستت. ولی من اونو نمیبینم.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁹ [🖤♥]
- اسم تو شدوعه.
امی توی گوشم گفت: شاید با دارو و دکتر خوب شه.
روژ اروم گفت: من که هنوز متوجه نمیشم چه خبره.
ناکلز- منم همین طور.
سریع بلند شدم دست شدو رو گرفتم و وارد اتاقش شدیم.
قاب عکس ماریا رو از روی میز برداشتم و بهش نشون دادم.
- تو این دختر رو میشناسی؟
شدو کمی به عکس نگاه کرد و گفت: نه...
هوف همونی که نباید میشد شد.
شدو وایساده بود. روی تخت نشستم و به فکر فرو رفتم.
اگه فراموشیش برگشته چی؟
شدو- اهای.. تو این رو میبینی؟
به دیوار اشاره کرد.
شدو- دختر داخل عکس رو میبینم.
- ولی اینجا کسی جز ما دو تا نیست.
شدو- ولی من اون دختره رو میبینم اونجا وایساده. کنار دیوار...
یاد دیروز افتادم شدو اسم ماریا رو داد زد و وقتی رفتم توی اتاقش... به دیوار اشاره کرد...
- این دختر که میبینی اسمش ماریاست. اولین و بهترین دوستت. ولی من اونو نمیبینم.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۱.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.