رمان یک خاطره پارت ۷: فراموشی
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁷ [🖤♥]
«راوی داستان♦♠»
در حالی که روژ، ناکلز و امی جلوی در اتاق شدو در حال بحث در باره ی سونیک و شدو بودند...
شدو در رو با سرعت باز میکند.
یک نگاه به ناکلز امی و روژ می اندازد و با سرعت از صحنه خارج میشود و به سمت در بیرون میرود.
روژ- این الان چی بود؟
شدو در حالی که تند میدوید سونیک را پشت سر گذاشت.
" سونیک قدم میزد "
و انقدر تند میدود که سونیک دیگر آن را نمی بیند.
«شدو ❤️🩹🕷»
سونیک رو سر راهم دیدم سریع ازش جلو زدم.
لحظه ای که از کنارش گذشتم با تعحب به من نگا میکرد.
«مدتی بعد»
وارد پارک شدم و روی ی نیمکت نشستم.
شروع کردم به فکر کردن..
حس میکنم... از وقتی از اون خونه اومدم بیرون... چیزی یادم نمیاد.
من کیم؟ چرا اینجوری شد؟
این دست کش های چین؟ من چرا این شکلیم؟
«سونیک💙⚡»
بعد از بیمارستان برگشتم خونه گچ دستم رو باز کردم و احساس راحتی میکنم.
روی مبل نشسته بودم و دمنوش میخوردم که در به سرعت باز شد.
شدو- من کیم؟!
دمنوش رو تف کردم بیرون: چی؟
شدو- تو دیگه کی هستی؟ خارپشت آبی؟؟؟ به من بگو من کیم؟
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁷ [🖤♥]
«راوی داستان♦♠»
در حالی که روژ، ناکلز و امی جلوی در اتاق شدو در حال بحث در باره ی سونیک و شدو بودند...
شدو در رو با سرعت باز میکند.
یک نگاه به ناکلز امی و روژ می اندازد و با سرعت از صحنه خارج میشود و به سمت در بیرون میرود.
روژ- این الان چی بود؟
شدو در حالی که تند میدوید سونیک را پشت سر گذاشت.
" سونیک قدم میزد "
و انقدر تند میدود که سونیک دیگر آن را نمی بیند.
«شدو ❤️🩹🕷»
سونیک رو سر راهم دیدم سریع ازش جلو زدم.
لحظه ای که از کنارش گذشتم با تعحب به من نگا میکرد.
«مدتی بعد»
وارد پارک شدم و روی ی نیمکت نشستم.
شروع کردم به فکر کردن..
حس میکنم... از وقتی از اون خونه اومدم بیرون... چیزی یادم نمیاد.
من کیم؟ چرا اینجوری شد؟
این دست کش های چین؟ من چرا این شکلیم؟
«سونیک💙⚡»
بعد از بیمارستان برگشتم خونه گچ دستم رو باز کردم و احساس راحتی میکنم.
روی مبل نشسته بودم و دمنوش میخوردم که در به سرعت باز شد.
شدو- من کیم؟!
دمنوش رو تف کردم بیرون: چی؟
شدو- تو دیگه کی هستی؟ خارپشت آبی؟؟؟ به من بگو من کیم؟
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۳.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.