رمان یک خاطره پارت ۸: من کیم؟

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_⁸ [🖤♥]

روژ و ناکلز متعجب و اروم از اتاق کناری اومدن بیرون.
امی از آشپزخونه اومد بیرون وبه شدو خیره شد.
سکوت همه جا رو پر کرد.
لیوان رو گذاشتم روی میز و با سرعت رفتم به سمت شدو.
شدو- من کیم؟
- هه شدو شوخی خوبی بود نزدیک بود باور کنم..
شدو- من شدو هستم؟؟؟ شدو؟؟
امی- چرا اینجوری شده؟
روژ اروم خواست بیاد جلو که شدو با ترس گفت: نیا جلو!
روژ هم سر جاش وایساد.

«شدو❤️‍🩹🕷»
- نیا جلو!
این جا تنها جایه که یادم میاد. این افراد ترسناکن این خارپشت ابی که جلوم وایساده برام اشناست ولی یادم نمیاد.

خارپشت آبی- اروم باش بیا بشین ببینم چیکار باید کرد.
دستشو به سمتم گرفت و منم دستشو گرفتم. در رو بست.

«سونیک💙⚡»
- اروم باش بیا بشین ببینم چیکار باید کرد.
دستمو به سمتش گرفتم با ترس دستمو گرفت. در رو بستم. با ترس به در نگاه کرد و قدم زنان آوردمش روی مبل نشست.
روژ و ناکلز و امی هم نشستن.
- اسم من سونیکه. اینا هم دوستای منن. امی، روژ، ناکلز.
شدو- م. م. من کیم؟

♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
دیدگاه ها (۰)

رمان یک خاطره پارت ۹

رمان یک خاطره پارت ۱٠: گریه

رمان یک خاطره پارت ۷: فراموشی

رمان یک خاطره پارت ۶

تحت تعقیب

╭────༺ ♕ ༻────╮⊊ #my_mistake ⊋#part6⋆┈┈。゚❃ུ۪ ❀ུ۪ ❁ུ۪ ❃ུ۪ ❀ུ۪...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط