بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...



خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی


اکثرا صحبت هایش را اینطور شروع می کرد و یا شادی روح شهید همت صلوات...

فرمانده حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد یزد بود یادم میآید اسم پایگاه شهید همت خوابگاه را هم اینطور در جلسات می آورد. پایگاه شهید همت (ره)؛

علاقه ی عجیبی به حاج ابراهیم داشت؛ سالگرد تدفین شهدای گمنام دانشگاه هم که میشد اول از همه چادر ستاد عالی شهید همت (ره) را علم می کرد و باقی ماجرا.

عجیب بود ماجرای عشق محمد حسین به حاج همت (ره) اصلن شرح حال و داستان زندگی و سبک ازدواجش را هم که از بر بود؛

یک حاج همتیه تمام عیار ؛ یک عاشق ششدانگ. و این عشق بود که او را به این وادی کشاند و من این عشق را وقتی فهمیدم که در رسانه ها تیتر زدند
چه کسی 'حاج قاسم' را یاد 'حاج همت' می انداخت.

تازه آن موقع بود که باورم شد
'هرچیز که در جستن آنی،آنی'





شهادت جامونده هاصلوات...
دیدگاه ها (۳)

بسم رب الشهداء...خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین خانی: یکبار ...

بسم رب الشهداء...خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین خانی: مرام ه...

بسم رب الشهداء....قسمت آخر:گذشت که یه شب به طور ناگهانی دیدم...

بسم رب الشهداء....قسمت پنجم:یه شب خوب یادمه برگشت بهم گفت می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط