بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء....




قسمت پنجم:
یه شب خوب یادمه برگشت بهم گفت میدونی رهبرمون هرشب تا صبح برای همه مردم دعا میکنه و اشک میریزه!؟اونجا بود که فهمیدم چقدر به حضرت آقا ارادت خاص داره،کلی از آقاجون برام حرف میزد هر شب! واسم جالب بود حرفاش،این روند ادامه داشت که هرشب منو میثم و محمد دوست مشترکمون صحبت میکردیم که یه شب میثم غیبش زدو دیگه ندیدمش!
سالها گذشت،یروز تو یه امامزاده ای خواب حضرت آقارو دیدم که با چهره ماورائ نورانی وارد اونجا شد، انگار یه جرقه ای در بطن وجودم در حال شعله ور شدن بود،سال بعدم به زیارت رفتم و بازم همون خوابو دیدم، دو بار تکرار شد برام و هر دفعه بیشتر قلبم برای آقام امام سید علی خامنه ای میتپید، روند زندگیم داشت دچار یه انقلاب بزرگ میشد، باور نمیکنید ولی داشتم از عشق دیدار جمال حضرت آقا دیوانه میشدم، توفیقی عنایت کرد جده آقام سید علی و توسط یکی از دوستان با سید مرتضی حسینی آشنا شدم، به طور رسمی افتخار پوشیدن لباس بسیج نصیبم شد و تونستم یه آدم دیگه بشم، قرار گرفتن کنار سید مرتضی حسینی و جو باحال بچه بسیجیا کلا باعث شد به آرامش خاصی برسم، دیگه رسما شده بودم یکی از سربازای آقام امام سید علی خامنه ای،
دوبار دیگه خواب آقاجون رادیدم که دوست ندارم تعریف کنم چی بود و چه صحبتی ردو بدل شد بین خودم و آقا بود!
یه شب از محمد پرسیدم از میثم چخبر!؟ گفت نمیگه خودش کجاس ولی انگار قایمکی میره تفحص شهدا جنوب!!!! شوکه شدم! گفتم جدی!؟ گفت آره، بابای میثم به باباش گفته! تو دلم بدجور حسودیم شد بهش! گفتم عجب دلی داره این میثم مدواری!!!




شهادت جامونده هاصلوات...
دیدگاه ها (۲)

بسم رب الشهداء....قسمت آخر:گذشت که یه شب به طور ناگهانی دیدم...

بسم رب الشهداء...خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی اکث...

بسم رب الشهداء.... قسمت چهارم:رفتیم مقطع راهنمایی و دیگه ندی...

بسم رب الشهداء...قسمت سوم: یه روز از کلاس پرتم کرده بودن بیر...

عقاب اوپک لقب محمد رضا شاه پهلوی یکی از مسائلی که این روزا س...

بمیرم برای غربتت مادر جان❤️‍🩹💔⁨⁨مظلوم علی مظلوم علی💔⚠️مسئله ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط