عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۲۱
چون اخر هفته بود خدمه برای تمیز کاری اومده بودن
با بالا تنه برهنه به سمت در رفتم که برم پایین تا دستم به دست گیره خورد صدای چویا اومد
چویا: کجا میری
جوری انگار ناراحت شدم رفتار میکردم
دازای: پایین
چویا: برهنه؟!
دازای: مشکلی داره
چویا عصبی سمتم اومد
چویا: این بدن
با گفتن حرفش بوسه ای به بدنم
چویا: گردنت
و بوسه ای به گردن
چویا: و حتی این لب ها
و مک عمیقی از لبام
چویا: همه اینا مال منن، کسی بخاد نگاهشون کنه یا لمسشون کنه رو میکشم
لب باز کردم
دازای: چرا پسم میزنی
چویا: مشکلت اینه
منو پرت کرد روی تخت و خودش روم خیمه زد
چویا: اینطوری خوبه
و کام عمیقی از لبام کشید و این باعث تحریکم میشد ولی نه امشب ن
دازای: چویا برو رو تخت لباستم در بیار
کاری که گفتم انجام داد
دازای: حالا بیا بغلم بخواب
چویا: هان
فهمیدم که قهر کرده، سر چی خدا میدونه
لب باز کردم
دازای: پسرم، عشقم، نفسم، پسر کوشولوم چیشده قشنگم
چویا: خرم نکن
خنده اب ریز کردم
دازای: باشه پس من میرم پایین
چویا: نه نه نرو
اومد و بدون لباس بغلم کرد
منم دراز کشیدم و پتو رو روی خودمون دادم و شروع کردم به بوسیدنش
پارت ۱۲۱
چون اخر هفته بود خدمه برای تمیز کاری اومده بودن
با بالا تنه برهنه به سمت در رفتم که برم پایین تا دستم به دست گیره خورد صدای چویا اومد
چویا: کجا میری
جوری انگار ناراحت شدم رفتار میکردم
دازای: پایین
چویا: برهنه؟!
دازای: مشکلی داره
چویا عصبی سمتم اومد
چویا: این بدن
با گفتن حرفش بوسه ای به بدنم
چویا: گردنت
و بوسه ای به گردن
چویا: و حتی این لب ها
و مک عمیقی از لبام
چویا: همه اینا مال منن، کسی بخاد نگاهشون کنه یا لمسشون کنه رو میکشم
لب باز کردم
دازای: چرا پسم میزنی
چویا: مشکلت اینه
منو پرت کرد روی تخت و خودش روم خیمه زد
چویا: اینطوری خوبه
و کام عمیقی از لبام کشید و این باعث تحریکم میشد ولی نه امشب ن
دازای: چویا برو رو تخت لباستم در بیار
کاری که گفتم انجام داد
دازای: حالا بیا بغلم بخواب
چویا: هان
فهمیدم که قهر کرده، سر چی خدا میدونه
لب باز کردم
دازای: پسرم، عشقم، نفسم، پسر کوشولوم چیشده قشنگم
چویا: خرم نکن
خنده اب ریز کردم
دازای: باشه پس من میرم پایین
چویا: نه نه نرو
اومد و بدون لباس بغلم کرد
منم دراز کشیدم و پتو رو روی خودمون دادم و شروع کردم به بوسیدنش
- ۲.۱k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط