عشق جاودان

عشق جاودان
پارت۱۲٠
ویو مادر بزرگ
نگاه هاشونو به هم میدیدم
که چقدر دازای با علاقه به چویا نگاه میکنه

چویا با چشم های اقیانوسی رنگش که داخلشون پر از
ارامش، عشق، اعتماد بود به دازای خیره میشد
خب این موهارو توی اسیاب سفید نکردم که
از اون دوتا مرغ عشق که بگذریم میرسه به داداش دازای

اونا دوتا بچه داشتن
ایومی وقتی که شوگو بوسیدش اخم کرد ولی وقتی اومد متوجه شدم اشتی کردن
شاید بپرسید خوب چرا
چون لب شوگو رژی شده بود و این نشونه این بود که همو بوسیدن و اشتی کردن


با صدای اربین(پدر بزرگ) به خودم اومدم و در دفترچه رو بستم
پدر بزرگ: خیلی خوشحال ام که چویا عشق شو پیدا کرد
مادر بزرگ: همینطوره


ویو دازای
از رفتن مادر بزرگ و پدر بزرگ چویا تقریباً یک ساعتی میشد و من دوشمو گرفتم و به سمت تخت برهنه راهی شدم

سرمو رو پای چویا گزاشتم و دقیقا جای حساسش رو فشار دادم
چویا: اه دازای نکن
دازای: باشه
سرمو برداشتم و رفتم شلوار پوشیدم
دیدگاه ها (۱۵)

عشق جاودانپارت ۱۱۹ویو چویاآیومی و شوگو برگشتن . آیومی با شوگ...

عشق جاودانپارت ۱۲۱چون اخر هفته بود خدمه برای تمیز کاری اومده...

عشق جاودانپارت ۱۱۸شوگو: اون شب مست بودم ، نمیدونستم دارم چیک...

عشق جاودان پارت۱۱۷ شوگو کنار آیومی نشست و منم رفتم کنار چویا...

قهوه تلخ پارت۵۳ویو راویچویا با احتیاط و آرام به دازای نزدیک ...

سایه های عشق

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط