عشق جاودان
عشق جاودان
پارت ۱۱۹
ویو چویا
آیومی و شوگو برگشتن . آیومی با شوگو خوب شده بود ، به نظر میومد آشتی کردن. دازای هم نگران بود، دستش رو گرفتم
چویا:نگران نباش ، آیومی میدونه چیکار میکنه. اگر بهش یه فرصت داده بیا ماهم بهش یه فرصت بدیم
دازای: اوهوم ، باشه
شب شده بود . بلند شدم و رفتم توی آشپزخونه شام درست کنم که مادربزرگ اومد
مادربزرگ: وسایل ها کجان؟
چویا: برای چی؟
مادربزرگ: میخوام شام درست کنم
چویا: شما برین بشینید ، خودم درست میکنم
مادربزرگ: حرف نباشه ، نکنه دستپختم خوب نیست ؟
چویا: چرا دستپختتون خیلی خوبه ولی مهمون هستین برین بشینید
مادربزرگ: ایندفعه رو میخوام برای نوه ام غذا درست کنم ، پس برو دل منو نشکون
چویا: باشه ، من تسلیم
مادربزرگ خنده ای کرد و منم خندیدم. وسایل رو به مادربزرگ نشون دادم و بعد رفتم پیش دازای نشستم
دازای: مگه نمیخواستی شام درست کنی؟
چویا: چرا ولی مادربزرگ اومد و گفت اون میخواد شام درست کنه ، آخرشم مجبور شدم تسلیم بشم
دازای: مادربزرگت خیلی خوبه (باخنده)
چویا:آره(با خنده)
بعد چهل مین مادر بزرگ غذاش رو چید و همه شروع کردیم به خوردن غذا وسط های غذا بودیم که صدای دو قلو ها اومد و شوگو ایومی به سمت اتاق دویدن
پارت ۱۱۹
ویو چویا
آیومی و شوگو برگشتن . آیومی با شوگو خوب شده بود ، به نظر میومد آشتی کردن. دازای هم نگران بود، دستش رو گرفتم
چویا:نگران نباش ، آیومی میدونه چیکار میکنه. اگر بهش یه فرصت داده بیا ماهم بهش یه فرصت بدیم
دازای: اوهوم ، باشه
شب شده بود . بلند شدم و رفتم توی آشپزخونه شام درست کنم که مادربزرگ اومد
مادربزرگ: وسایل ها کجان؟
چویا: برای چی؟
مادربزرگ: میخوام شام درست کنم
چویا: شما برین بشینید ، خودم درست میکنم
مادربزرگ: حرف نباشه ، نکنه دستپختم خوب نیست ؟
چویا: چرا دستپختتون خیلی خوبه ولی مهمون هستین برین بشینید
مادربزرگ: ایندفعه رو میخوام برای نوه ام غذا درست کنم ، پس برو دل منو نشکون
چویا: باشه ، من تسلیم
مادربزرگ خنده ای کرد و منم خندیدم. وسایل رو به مادربزرگ نشون دادم و بعد رفتم پیش دازای نشستم
دازای: مگه نمیخواستی شام درست کنی؟
چویا: چرا ولی مادربزرگ اومد و گفت اون میخواد شام درست کنه ، آخرشم مجبور شدم تسلیم بشم
دازای: مادربزرگت خیلی خوبه (باخنده)
چویا:آره(با خنده)
بعد چهل مین مادر بزرگ غذاش رو چید و همه شروع کردیم به خوردن غذا وسط های غذا بودیم که صدای دو قلو ها اومد و شوگو ایومی به سمت اتاق دویدن
- ۱.۷k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط