دوریاکی کوچولو

دوریاکی کوچولو
فصل: دوم
پارت دوم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
صدای مایکی از پشت دیوار مثل شوک الکتریکی بود. قلبم تند می‌زد.
«مایکی؟ تویی؟»
صدایی آهسته جواب داد:
«آره... ولی باید آروم حرف بزنی. اونا هنوز اینجان.»

نفسم بند اومد. یعنی مایکی هم اینجاست؟ یعنی همه‌ی اون سال‌ها که فکر می‌کردم فراموشم کرده، واقعاً داشته دنبال راهی می‌گشته؟ یا شاید... خودش هم قربانی شده؟

صدای قدم‌ها دوباره نزدیک شد. سریع خودمو به حالت بی‌هوشی زدم. مرد ماسک‌دار وارد شد، یه گوشی تو دستش بود. داشت با کسی حرف می‌زد:
«اون دختره هنوز هیچی نگفته. ولی مایکی داره نرم می‌شه. اگه اون کلید لعنتی رو پیدا کنیم، همه‌چی تمومه.»

کلید؟ چه کلیدی؟ ذهنم پر از سوال شده بود. ولی یه چیز واضح بود: مایکی هنوز اینجا بود. و یه راز بزرگ وسط این ماجرا بود که همه دنبالش بودن.

وقتی مرد رفت، صدای مایکی دوباره اومد:
«اونا دنبال یه فایلن. یه چیزی که تو سال آخر مدرسه پیدا کردیم. یادت میاد؟ اون روزی که رفتیم زیرزمین قدیمی؟»

ناگهان همه‌چی برگشت. اون روز بارونی، اون دفترچه‌ی خاک‌گرفته، اون نقشه‌ی عجیب. من و مایکی قسم خورده بودیم که هیچ‌وقت درباره‌ش حرف نزنیم. ولی حالا... اون راز برگشته بود تا انتقام بگیره.

صدای انفجار کوچیکی از دور اومد. مایکی گفت:
«وقتشه فرار کنیم. من راه خروج رو پیدا کردم. فقط باید بتونی دستاتو آزاد کنی...»

و حالا، بازی شروع شده بود. نه فقط برای نجات خودم، بلکه برای کشف رازی که سال‌ها دفن شده بود. رازی که شاید همه‌چی رو تغییر بده...
دیدگاه ها (۰)

☆دنیایی عجیب☆پارت 3 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ارن بی‌صدا از جاش ...

☆دنیایی عجیب☆پارت چهارم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ا/ت بعد از دی...

هعی💔رمان لیوای، ارن و همه را باید بنویسم😓اشکال نداره بریم سر...

"عشق او بود"پارت هفده ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡باد سردی از میان س...

درخواستی اگر خوراکیاشونو بخوریم

قاتل من BitaRrrr

black flower(p,284)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط