هعیرمان لیوای ارن و همه را باید بنویسماشکال نداره بریم

هعی💔رمان لیوای، ارن و همه را باید بنویسم😓اشکال نداره بریم سراغ فصل دوم
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
دوریاکی کوچولو فصل دوم پارت اول
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆
چشم‌هام سنگین بودن، انگار هزار سال خوابیده بودم. صدای قطره‌های آب که از سقف چکه می‌کردن، توی سکوت مطلق می‌پیچید. بوی نم و فلز توی هوا بود. آروم چشم‌هامو باز کردم، تاریکی مطلق. فقط یه نور ضعیف از یه پنجره‌ی کوچیک بالا می‌تابید. دست‌هام بسته بودن. روی یه صندلی فلزی نشسته بودم، سرد و بی‌روح.

اولین فکری که به ذهنم رسید، بچه‌ها بودن. آیا سالم برگشتن؟ کسی فهمیده که من نیستم؟ چرا منو دزدیدن؟ و مهم‌تر از همه... مایکی.

صدای قدم‌هایی از راهرو پیچید. کسی داشت نزدیک می‌شد. قلبم تند می‌زد. در باز شد و یه مرد با ماسک وارد شد. صدای خش‌دارش گفت:
«بالاخره بیدار شدی... خانم معلم.»

سعی کردم نترسم، ولی صدام لرزید:
«چی می‌خواین از من؟ من فقط یه معلمم!»

مرد خندید.
«همه‌چی از مانجیرو شروع شد... تو فکر کردی فراموش شده؟ ولی بعضی خاطره‌ها هیچ‌وقت نمی‌میرن.»

اسمش که اومد، انگار یه موج سرد از ستون فقراتم رد شد. مایکی... اون راز قدیمی... اون اتفاقی که هیچ‌وقت نتونستم با کسی دربارش حرف بزنم.

مرد ادامه داد:
«تو یه کلید داری. یه چیزی که سال‌هاست دنبالشیم. و حالا وقتشه که بهمون بگی...»

در بسته شد و تاریکی دوباره برگشت. ولی حالا دیگه می‌دونستم... این فقط یه آدم‌ربایی نبود. این یه سفر به گذشته‌ست. به چیزی که سال‌ها فراموشش کرده بودم. یا فکر می‌کردم فراموش شده...
دیدگاه ها (۲)

دوریاکی کوچولو فصل: دوم پارت دوم ☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆صدای ...

☆دنیایی عجیب☆پارت 3 ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ارن بی‌صدا از جاش ...

"عشق او بود"پارت هفده ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡باد سردی از میان س...

"عشق او بود" پارت شانزدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡صبح با لرزش زم...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

~حقیقت پنهان~

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط