part:42
part:42
ویو تهیونگ (علامت ته +علامت کوک _)
با احساس دستی تو موهام چشمام رو باز کردم...روی صورت کوک نور خورشید افتاده بود و زیبا ترین منظره ای که تو عمرم دیدم رو ساخته بود.....این پسر واقعا زیبایی بی نقصی داره....یه لبخند خرگوشی تحویلم داد و یه بوسهی آروم رو لبام کاشت....بی شک این بهترین صبحی بود که من تو عمرم دیده بودم
_خوب خوابیدی ؟
+بهتر از این نمیتونستم بخوابم
وقتی دقت کردم دیدم هیچکدوممون پیرن تنمون نیست و تنمون به هم چسبیده
_تو یه چیزی گفتی که هنوز انجامش ندادی ها هواست هست ؟
+کی؟من؟ چی گفتم ؟
_ قرار بود سگ بگیری
+عاها اونو میگی....اول بزار تکلیف این خدمتکارارو مشخص کنم...چشم اونم برات میخرم
به سمت لباش رفتم و (کیس🤭)
_صبحونه چی میخوری
+من صبحونه خوردم دیگه
_چی خوردی ؟
انگشتمو گذاشتم رو لباش
+اینا رو خوردم
زد زیر خنده....به خنده اون منم خندم گرفت....داشتیم باهم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد مامان بود
(علامت مامان تهیونگ ")
+الو ؟
"بهبه جناب کیم....یوقت نگی منم خانواده دارما اصلا یه خبر نگیریا
یه نگا به کوک انداختم که داشت با کنجکاوی به من نگاه میکرد.....مادرم نمیدونست که خانواده من جونگ کوک
+شرمنده این چند روز آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت سر خاروندن نداشتم
جونگ کوک ریز ریز داشت به به این حرفم میخندید....آروم زدم رو پاش
"باشه منم خر
+عه مادر این چه حرفیه
ویو تهیونگ (علامت ته +علامت کوک _)
با احساس دستی تو موهام چشمام رو باز کردم...روی صورت کوک نور خورشید افتاده بود و زیبا ترین منظره ای که تو عمرم دیدم رو ساخته بود.....این پسر واقعا زیبایی بی نقصی داره....یه لبخند خرگوشی تحویلم داد و یه بوسهی آروم رو لبام کاشت....بی شک این بهترین صبحی بود که من تو عمرم دیده بودم
_خوب خوابیدی ؟
+بهتر از این نمیتونستم بخوابم
وقتی دقت کردم دیدم هیچکدوممون پیرن تنمون نیست و تنمون به هم چسبیده
_تو یه چیزی گفتی که هنوز انجامش ندادی ها هواست هست ؟
+کی؟من؟ چی گفتم ؟
_ قرار بود سگ بگیری
+عاها اونو میگی....اول بزار تکلیف این خدمتکارارو مشخص کنم...چشم اونم برات میخرم
به سمت لباش رفتم و (کیس🤭)
_صبحونه چی میخوری
+من صبحونه خوردم دیگه
_چی خوردی ؟
انگشتمو گذاشتم رو لباش
+اینا رو خوردم
زد زیر خنده....به خنده اون منم خندم گرفت....داشتیم باهم حرف میزدیم که گوشیم زنگ خورد مامان بود
(علامت مامان تهیونگ ")
+الو ؟
"بهبه جناب کیم....یوقت نگی منم خانواده دارما اصلا یه خبر نگیریا
یه نگا به کوک انداختم که داشت با کنجکاوی به من نگاه میکرد.....مادرم نمیدونست که خانواده من جونگ کوک
+شرمنده این چند روز آنقدر سرم شلوغ بود که اصلا وقت سر خاروندن نداشتم
جونگ کوک ریز ریز داشت به به این حرفم میخندید....آروم زدم رو پاش
"باشه منم خر
+عه مادر این چه حرفیه
۷.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.