p3

ات ویو
لعنتی ...فقط عنمون کم بود اونم اومد...(پوففففف)
رسیدم خونه در باز کردم همینجور مستقیم پله هارو ميرفتم و ی شیرجه روی تخت خوابم زدم....
ات:هیچی مثل خودت نمیشه..(با لبخند پیروزمندانه)
و بعد چشماش ب خواب عمیقی رفت..
دیدگاه ها (۲)

p4

"فیک برادر ناتنی"

p2

p1

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

نام فیک:عشق مخفیPart: 23ویو ات*توی فکر بودم اصلا نمیفهمیدم ا...

پارت ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط