p4
از خواب پاشدم دیدم فقط یکساعت وقت دارم .. سریع بلند شدم رفتم یه آب به دست و صورتم زدم...پاشدم لباسام رو پوشیدم یه آرایش خیلی کم کردم و رفتم سوار ماشینم شدم و به سمت قرارداد رفتم...
ویو رسیدن
جئون:سلام خانم کیم...(لبخند و دست رو آورد جلو)
ات:سلام آقای جئون...(یکم سرد ولی این آقا براشون مثل پدره و سن داره)
(و اونم بهش دست داد)
ات: پدرم گفتش من رو ببخشین واقعا نتونستم بیام خیلی کار دارم واقعا شرمندم .. و من رو فرستادن..
جئون:خانم کیم لطفا این حرف رو نزنین... شما اومدین مثل اینکه پدرتون اومده...(لبخند)(مرد خوبه و ات رو مثل دخترش میبینه)
ات:مچکرم..(لبخند)
جئون:خب میخواستیم یه قرارداد رو تمدید کنیم درسته؟
ات:بله..بفرمایید اینم اون پرونده..
جئون:راستی میدونید پدرتون قراره فرداشب بعد از مهمونی به یه سفر کاری بره..؟
ات:اوه..جدن..نه راستش نمیدونستم..
جئون:حتما بخاطر کار زیاد یادش رفته...
ات:احتمالا
جئون:خب بیا اینم امضای آخر...(لبخند )
ات:ممنونم..
ات:کاری با بنده ندارید..؟
جئون:خیلی ممنون دختر جون حتما با پدرتون بیاید سر بزنید خوشحال میشیم...(لبخند)
جئون:با اینکه ما دوستای جون جونی همیم...(چشمک)(خنده)
ات:اوه .. بله بله..(خنده )
ات:خب من مرخص میشم ... خیلی خوشحال شدم دیدمتون...
جئون:همچنین دختر گلم ...سلام به پدرت برسون...
ات:باشه حتما ... خدانگهدارتون..(تعظیم و رفت)
سوار ماشین شدم که یهو ....
بابام زنگ زد...
پ.ات:ات خوبی دخترم..؟
ات:ممنون بابا ... کاری داشتی..؟
پ.ات:آره..من فردا بعد از مهمونی باید به یه سفر کاری برم و تا یه هفته نمیتونم بیام ... و تو باید پیش پسر ته جون بمونی حتما...(ته جون همون آقای جئونه)
ات:چرا بابا ...(یکم اعصبانی ولی خودشو کنترل کرد)
پ.ات:دخترم شاید یکم دیر باشه ولی دیگه کاره نمیشه نگفت الان سری بیا خونه برات توضیح میدم ..
ات:همینجا بگو میخوام برم خرید کار دارم...
پ.ات:نمیشه ات سریع بیا خونه...
ات:چشم..
پ.ات:خدافظ
ات:خدافظ..(پوفففف)
سیلام سیلام سیلام
من اومدم بعداز قرن هاااااااااااا
حمایت میخواممممممممم
ویو رسیدن
جئون:سلام خانم کیم...(لبخند و دست رو آورد جلو)
ات:سلام آقای جئون...(یکم سرد ولی این آقا براشون مثل پدره و سن داره)
(و اونم بهش دست داد)
ات: پدرم گفتش من رو ببخشین واقعا نتونستم بیام خیلی کار دارم واقعا شرمندم .. و من رو فرستادن..
جئون:خانم کیم لطفا این حرف رو نزنین... شما اومدین مثل اینکه پدرتون اومده...(لبخند)(مرد خوبه و ات رو مثل دخترش میبینه)
ات:مچکرم..(لبخند)
جئون:خب میخواستیم یه قرارداد رو تمدید کنیم درسته؟
ات:بله..بفرمایید اینم اون پرونده..
جئون:راستی میدونید پدرتون قراره فرداشب بعد از مهمونی به یه سفر کاری بره..؟
ات:اوه..جدن..نه راستش نمیدونستم..
جئون:حتما بخاطر کار زیاد یادش رفته...
ات:احتمالا
جئون:خب بیا اینم امضای آخر...(لبخند )
ات:ممنونم..
ات:کاری با بنده ندارید..؟
جئون:خیلی ممنون دختر جون حتما با پدرتون بیاید سر بزنید خوشحال میشیم...(لبخند)
جئون:با اینکه ما دوستای جون جونی همیم...(چشمک)(خنده)
ات:اوه .. بله بله..(خنده )
ات:خب من مرخص میشم ... خیلی خوشحال شدم دیدمتون...
جئون:همچنین دختر گلم ...سلام به پدرت برسون...
ات:باشه حتما ... خدانگهدارتون..(تعظیم و رفت)
سوار ماشین شدم که یهو ....
بابام زنگ زد...
پ.ات:ات خوبی دخترم..؟
ات:ممنون بابا ... کاری داشتی..؟
پ.ات:آره..من فردا بعد از مهمونی باید به یه سفر کاری برم و تا یه هفته نمیتونم بیام ... و تو باید پیش پسر ته جون بمونی حتما...(ته جون همون آقای جئونه)
ات:چرا بابا ...(یکم اعصبانی ولی خودشو کنترل کرد)
پ.ات:دخترم شاید یکم دیر باشه ولی دیگه کاره نمیشه نگفت الان سری بیا خونه برات توضیح میدم ..
ات:همینجا بگو میخوام برم خرید کار دارم...
پ.ات:نمیشه ات سریع بیا خونه...
ات:چشم..
پ.ات:خدافظ
ات:خدافظ..(پوفففف)
سیلام سیلام سیلام
من اومدم بعداز قرن هاااااااااااا
حمایت میخواممممممممم
۳.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.