پارت

#پارت170

"محمد"

هر پنج نفر به یک منو هجوم آورده و سعی داشتند ، دیگری را برای انتخاب غذای مورد علاقه ی خود ، قانع کنند...

مدام با هم بحث میکردند و منو را از زیر دست هم می کشیدند.

روزبه_من میگم ، آبگوشت بخوریم...

مهری با تعجب گفت:

_اسکلمون کردی؟!
آخه اینجا جا آبگوشت خوردنه؟!

فرشید دستش را ب سمت خودش گرفت.

_حالا اینجا رو ولش !
من با این همه دَک و پُز ، آبگوشت بخورم؟!

عاطفه اخم کرد وگفت:

_وا ؟! فرشیدمگه آبگوشت چشه؟
ینی هرکی آبگوشت بخوره بی کلاسه؟!

محمد وارد بحث شد و با خنده گفت :

_منظورتون همون دیزیه دیگ؟!

روزبه ب محمد نگاهی کرد و گفت:

_خو بابا ! میدونیم تو همه چی سرت میشه!
آره همون دیزی!

فرشید_من دیزی نمیخورم...
دیدگاه ها (۲)

#پارت171 روزبه_تو غلط میکنی...عاطفه طاقت نیاورد و بلند گفت :...

#پارت172"محمد"با فاصله و پشت به در رستوران ایستاد.به دیوار ت...

#پارت169"محمد"روزبه متوجه ی آمدنش شد ، اما محمد اشاره زد که ...

#پارت168"روزبه"به فرشید ک رو به رویش بود نگاهی کرد و گفت:_ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط