پارت172
#پارت172
"محمد"
با فاصله و پشت به در رستوران ایستاد.
به دیوار تکیه داد و سر به زیر با نوک کفشش روی زمین ضرب گرفت.
_مگه نگفتم دیگه شمارت رو روی گوشیم نبینم؟!
پوفی کشید و صورتش از صدای جیغ جیغو و تو دماغی پشت خطی جمع شد!
+محمد؟! چرا با من این کارا رو میکنی؟! ها؟
دستش را مشت کرد و با حرص گفت:
_چی میگی تو واسه خودت ها؟! من چه قولی بهت دادم که الان بخوام در حقت بدی کنم؟!
+محمد تو که میدونی من خیلی دوست دارم!
دستی به پیشانی اش کشید و تکیه اش را از دیوار گرفت .
پشت به در رستوران در امتداد دیوار شروع به قدم زدن کرد!
_ببین خیلی جو زده ایی ها؟ میدونستی؟!
دیگه...
قبل از اینکه حرفش تمام شود، حس کرد، چیزی از پشت با کمرش برخورد کرد!
برگشت و پشت سرش را نگاه کرد
با یک جفت چشم گرد و حیرت زده! روبرو شد!
دخترک اخم کرد و با پرویی تمام بدون در نظر گرفتن اینکه خودش با محمد برخورد کرده است گفت:
+عاشقی ها عمو! آخه اینجا جا ایستادنه؟!
محمد دهانش از پرویی دختر باز ماند!
خطاب به عسل که پشت خط بود گفت:
_دیگه نه میخوام صداتو بشنوم نه شماره ات رو روی گوشیم ببینم!
بدون اینکه اجازه دهد حرفی بزند، تماس را قطع کرد!
+تو مثل اینکه چشمات مشکل داره ها؟!
منو به این گندگی اینجا ندیدی حالام که زدی بهم طلبکاری؟!
...
"محمد"
با فاصله و پشت به در رستوران ایستاد.
به دیوار تکیه داد و سر به زیر با نوک کفشش روی زمین ضرب گرفت.
_مگه نگفتم دیگه شمارت رو روی گوشیم نبینم؟!
پوفی کشید و صورتش از صدای جیغ جیغو و تو دماغی پشت خطی جمع شد!
+محمد؟! چرا با من این کارا رو میکنی؟! ها؟
دستش را مشت کرد و با حرص گفت:
_چی میگی تو واسه خودت ها؟! من چه قولی بهت دادم که الان بخوام در حقت بدی کنم؟!
+محمد تو که میدونی من خیلی دوست دارم!
دستی به پیشانی اش کشید و تکیه اش را از دیوار گرفت .
پشت به در رستوران در امتداد دیوار شروع به قدم زدن کرد!
_ببین خیلی جو زده ایی ها؟ میدونستی؟!
دیگه...
قبل از اینکه حرفش تمام شود، حس کرد، چیزی از پشت با کمرش برخورد کرد!
برگشت و پشت سرش را نگاه کرد
با یک جفت چشم گرد و حیرت زده! روبرو شد!
دخترک اخم کرد و با پرویی تمام بدون در نظر گرفتن اینکه خودش با محمد برخورد کرده است گفت:
+عاشقی ها عمو! آخه اینجا جا ایستادنه؟!
محمد دهانش از پرویی دختر باز ماند!
خطاب به عسل که پشت خط بود گفت:
_دیگه نه میخوام صداتو بشنوم نه شماره ات رو روی گوشیم ببینم!
بدون اینکه اجازه دهد حرفی بزند، تماس را قطع کرد!
+تو مثل اینکه چشمات مشکل داره ها؟!
منو به این گندگی اینجا ندیدی حالام که زدی بهم طلبکاری؟!
...
۱.۱k
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.