پارت168
#پارت168
"روزبه"
به فرشید ک رو به رویش بود نگاهی کرد و گفت:
_اینم مهرنوش و عاطفه!
اون وقت اونی که ما ب خاطرش جمع شدیم هنو نیومده!
مهرنوش با کمی مکث گفت :
_واسه کی جمع شدید؟!
فرشید شانه ای بالا انداخت و گفت:
_محمد!
نگاهش بین مهری و عاطفه چرخید و فهمید که کاملا متوجه نشدند...
_محمد داداشم !
چند وقتی هس ک ندیدمش !
گف بیایم بیرون ...
روزبه به صندلی تکیه داد و دست به سینه گفت:
_می نشستیم تو خونه می اومد ، می دیدت دیگ!!
مهرنوش با شنیدن این حرف چشم غره ای به روزبه رفت و گفت:
_چی الان ینی ناراحتی ما اینجاییم؟
فرشید سرفه ای کرد و روزبه چشم هایش گرد شد...
_نه بابا من کی گفتم شما نباشید...
مهری ادای روزبه را در آورد و رویش را برگرداند...
"کی گفتم شما نباشید"
...
محمد وارد رستوران شد و دورتا دورش را از نظر گذراند...
درجریان نبود که روزبه و فرشید تنهانیستند .
با دیدن فرشید که پشتش به طرفش بود،جلو رفت ...
...
"روزبه"
به فرشید ک رو به رویش بود نگاهی کرد و گفت:
_اینم مهرنوش و عاطفه!
اون وقت اونی که ما ب خاطرش جمع شدیم هنو نیومده!
مهرنوش با کمی مکث گفت :
_واسه کی جمع شدید؟!
فرشید شانه ای بالا انداخت و گفت:
_محمد!
نگاهش بین مهری و عاطفه چرخید و فهمید که کاملا متوجه نشدند...
_محمد داداشم !
چند وقتی هس ک ندیدمش !
گف بیایم بیرون ...
روزبه به صندلی تکیه داد و دست به سینه گفت:
_می نشستیم تو خونه می اومد ، می دیدت دیگ!!
مهرنوش با شنیدن این حرف چشم غره ای به روزبه رفت و گفت:
_چی الان ینی ناراحتی ما اینجاییم؟
فرشید سرفه ای کرد و روزبه چشم هایش گرد شد...
_نه بابا من کی گفتم شما نباشید...
مهری ادای روزبه را در آورد و رویش را برگرداند...
"کی گفتم شما نباشید"
...
محمد وارد رستوران شد و دورتا دورش را از نظر گذراند...
درجریان نبود که روزبه و فرشید تنهانیستند .
با دیدن فرشید که پشتش به طرفش بود،جلو رفت ...
...
۳.۷k
۱۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.