اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۲۹
[ویو جونگ کوک]
با هاجون داشتیم درباره کار حرف می زدیم که
صدای هارین کل خونه برداشت
ترسیدم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه سریع رفتم پیشش
ولی قشنگ سالم عین آدم نشسته بود
اخم کردم
جونگ کوک: چته جوجه ( اخم)
هارین: حوصله نداشتم دنبالت بگردم داد زدم
جونگ کوک: واقعا روانی هستی
رفتم روی مبل روبروش نشستم که هاجون هم اومد
بغل دستم نشست و مسخره بازی گفت:
هاجون: داداش گفتم این سلامت روان نداره
عصبانیت داخل چشمای هارین به خوبی دیدم
هارین: الان نشونت میدم یک روانی چه کارا بلده
یهو از جاش بلند شد بدون ثانیه ای دریغ پرید روی هاجون
و با مشت، سیلی ، کتکش می زد هاجونم فقط داد می زد
نگاهی به وضعشون کردم
جونگ کوک: مردم بچه دارن منم بچه دارم
یهو انگار هماهنگ بودن گفتن
هارین و هاجون: ما بچه تو نیستیم ( داد )
دوباره افتادن به جون هم
از کمر هارین گرفتم از رو هاجون بلندش کردم
و گذاشتمش داخل بغلم
هاجون از فرصت استفاده کرد بلند شد رفت کاناپه روبرو نشست
هارین با جیغ جیغ گفت
هارین: بزار برم بکشمش ( داد جیغ جیغ)
هاجون: جونگ کوک بچه تو ول نکنیا
برای اذیت کردن هارین گفتم:
جونگ کوک: نترس بچم ول نمی کنم... آخی بچم بخوابه .. خسته شدی ( خنده)
هارین: می خوای تو هم کتک بزنم
هاجون بلند شد
هاجون: داداش من دیگه برم خدانگهدار....بای جوجه کوچولو جونگ کوک ( خنده)
و رفت
جونگ کوک: آخی جوجه باز با من تنها موندی
داخل بغلم بیشتر فشردمش
فقط می خواستم حرصیش کنم
هارین: جونگ کوک آدم باش.... اینقدر هم فشارم نده شکستم
چونه اش بلند کردم
تو چشماش زل زدم
چشماش بی نقص بود ، رنگ سبزش که عین جنگل بود
هارین: می دونم خوشگلم اینقدر زل نزن
جونگ کوک: پرو.... ولی...
در ثانیه شروع کردم بوسیدنش اولش تعجب کرد
ولی تا ویندوزش بالا اومد
خودش ازم جدا کرد
خنده ای سر دادم
جونگ کوک: خوشمزه هستیا
لباش پاک کرد و اخم کرد
هارین: منحرف
پارت ۲۹
[ویو جونگ کوک]
با هاجون داشتیم درباره کار حرف می زدیم که
صدای هارین کل خونه برداشت
ترسیدم نکنه اتفاقی براش افتاده باشه سریع رفتم پیشش
ولی قشنگ سالم عین آدم نشسته بود
اخم کردم
جونگ کوک: چته جوجه ( اخم)
هارین: حوصله نداشتم دنبالت بگردم داد زدم
جونگ کوک: واقعا روانی هستی
رفتم روی مبل روبروش نشستم که هاجون هم اومد
بغل دستم نشست و مسخره بازی گفت:
هاجون: داداش گفتم این سلامت روان نداره
عصبانیت داخل چشمای هارین به خوبی دیدم
هارین: الان نشونت میدم یک روانی چه کارا بلده
یهو از جاش بلند شد بدون ثانیه ای دریغ پرید روی هاجون
و با مشت، سیلی ، کتکش می زد هاجونم فقط داد می زد
نگاهی به وضعشون کردم
جونگ کوک: مردم بچه دارن منم بچه دارم
یهو انگار هماهنگ بودن گفتن
هارین و هاجون: ما بچه تو نیستیم ( داد )
دوباره افتادن به جون هم
از کمر هارین گرفتم از رو هاجون بلندش کردم
و گذاشتمش داخل بغلم
هاجون از فرصت استفاده کرد بلند شد رفت کاناپه روبرو نشست
هارین با جیغ جیغ گفت
هارین: بزار برم بکشمش ( داد جیغ جیغ)
هاجون: جونگ کوک بچه تو ول نکنیا
برای اذیت کردن هارین گفتم:
جونگ کوک: نترس بچم ول نمی کنم... آخی بچم بخوابه .. خسته شدی ( خنده)
هارین: می خوای تو هم کتک بزنم
هاجون بلند شد
هاجون: داداش من دیگه برم خدانگهدار....بای جوجه کوچولو جونگ کوک ( خنده)
و رفت
جونگ کوک: آخی جوجه باز با من تنها موندی
داخل بغلم بیشتر فشردمش
فقط می خواستم حرصیش کنم
هارین: جونگ کوک آدم باش.... اینقدر هم فشارم نده شکستم
چونه اش بلند کردم
تو چشماش زل زدم
چشماش بی نقص بود ، رنگ سبزش که عین جنگل بود
هارین: می دونم خوشگلم اینقدر زل نزن
جونگ کوک: پرو.... ولی...
در ثانیه شروع کردم بوسیدنش اولش تعجب کرد
ولی تا ویندوزش بالا اومد
خودش ازم جدا کرد
خنده ای سر دادم
جونگ کوک: خوشمزه هستیا
لباش پاک کرد و اخم کرد
هارین: منحرف
- ۱۶.۹k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط