اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۳۱
[ویو هارین]
هارین: فقط به عنوان دوست دوسش داشتم....چون همیشه باهم بودیم
اخمش بیشتر شد
جونگ کوک: اونوقت چرا با یک پسر صمیمی بودی
هارین: خب دوست بودیم
ولی خدایی اخمش خیلی کیوت بود
جونگ کوک: دیگه حق نداری دوست باشی باهاش
هارین: ها خیالت راحت از کشور رفته
وای چرا دلم می خواد اخمش وا شه ؟
بلند شدم روبه روش وایسادم
هارین: دیگه برو تا بخوابم
جونگ کوک: خب بخواب
رفت رو تخت خوابید
و دستاش باز کرد که برم بغلش
هارین: برو اتاقت....
بدون که حرفی بزنه با یک دستش در ثانیه داخل بغلش پرتم کرد
و خوابوندم
گونه ام بوسید ....یکم جای بوسش نوازش کرد
و چراغ خاموش کرد
سرش داخل موهام برد و خوابید
بهتر بخوابم بحث کردن با جونگ کوک اصلأ فایده نداره و
خوابیدم
[ویو فردا]
با برخورد نور خورشید به چشمام بیدار شدم
بلند شدم سرجام نشستم جونگ کوک نبود
بهتره حوصله بحث باهاش ندارم ، یک دوش گرفتم
روتین پوستی انجام دادم و موهام گوجه ای بستم به سمت طبقه پایین
رفتم نگاهی به اطراف کردم فقط خدمتکارا بودن خبری از جونگ کوک نبود
با یاد آوری یک چیز سریع سمت اتاقم دیدم
رفتم سر لباسایی که روز اول تنم بود
سریع می گشتمش
هارین: پیداش کردم.... گوشیم... ولی عجیب نیست این جونگ کوک اسکل گوشی ازم نگرفته
باید از طریق این گوشی راه فرار پیدا کنم
ولی نباید فعلآ جونگ کوک بفهمه گوشیم دستم
در اتاق قفل کردم و با گوشیم ور رفتم
تا غروب همین طور داخل گوشیم بودم و اسامی شماره کسایی
که می تونم کمک بخوام لیست کردم
گوشی مخفی کردم و از اتاق زدم بیرون از پله ها داشتم
پایین می رفتم که صدای یک دختر شنیدم
پارت ۳۱
[ویو هارین]
هارین: فقط به عنوان دوست دوسش داشتم....چون همیشه باهم بودیم
اخمش بیشتر شد
جونگ کوک: اونوقت چرا با یک پسر صمیمی بودی
هارین: خب دوست بودیم
ولی خدایی اخمش خیلی کیوت بود
جونگ کوک: دیگه حق نداری دوست باشی باهاش
هارین: ها خیالت راحت از کشور رفته
وای چرا دلم می خواد اخمش وا شه ؟
بلند شدم روبه روش وایسادم
هارین: دیگه برو تا بخوابم
جونگ کوک: خب بخواب
رفت رو تخت خوابید
و دستاش باز کرد که برم بغلش
هارین: برو اتاقت....
بدون که حرفی بزنه با یک دستش در ثانیه داخل بغلش پرتم کرد
و خوابوندم
گونه ام بوسید ....یکم جای بوسش نوازش کرد
و چراغ خاموش کرد
سرش داخل موهام برد و خوابید
بهتر بخوابم بحث کردن با جونگ کوک اصلأ فایده نداره و
خوابیدم
[ویو فردا]
با برخورد نور خورشید به چشمام بیدار شدم
بلند شدم سرجام نشستم جونگ کوک نبود
بهتره حوصله بحث باهاش ندارم ، یک دوش گرفتم
روتین پوستی انجام دادم و موهام گوجه ای بستم به سمت طبقه پایین
رفتم نگاهی به اطراف کردم فقط خدمتکارا بودن خبری از جونگ کوک نبود
با یاد آوری یک چیز سریع سمت اتاقم دیدم
رفتم سر لباسایی که روز اول تنم بود
سریع می گشتمش
هارین: پیداش کردم.... گوشیم... ولی عجیب نیست این جونگ کوک اسکل گوشی ازم نگرفته
باید از طریق این گوشی راه فرار پیدا کنم
ولی نباید فعلآ جونگ کوک بفهمه گوشیم دستم
در اتاق قفل کردم و با گوشیم ور رفتم
تا غروب همین طور داخل گوشیم بودم و اسامی شماره کسایی
که می تونم کمک بخوام لیست کردم
گوشی مخفی کردم و از اتاق زدم بیرون از پله ها داشتم
پایین می رفتم که صدای یک دختر شنیدم
- ۱۵.۵k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط