اسم فرشته کوچولو من
اسم فرشته کوچولو من
پارت ۳۰
[ویو هارین]
هارین: منحرف
اومد موهام بوسید
و خنده شیطونی کرد
جونگ کوک: می خوای منحرف واقعی نشونت بدم
برای که بحث عوض کنم
با غر غر گفتم:
هارین:گشنم..
با دستاش گونه هام فشار داد
جونگ کوک: باشه... الان آجوما غذا حاضر کرده....
بلندم کرد و ایستادم
رفت سمت میزی نشست رفتم کنارش نشستم
آجوما بعد ده دقیقه غذا آورد
جونگ کوک: بخور دیگه
خودش شروع کرد
منم شروع کردم و یکم که خوردم سیر شدم
هارین: ممنون...من دیگه سیرم
جونگ کوک نگاش به من داد
و اخم کرد
جونگ کوک: فقط یکم....من از دختر لاغر مردنی خوشم نمیاد
طلب کارانه گفتم
هارین: آره یکم....خوشت نیاد مگه قرار دختره مورد علاقه تو باشم...من همین الانش دختر مورد علاقه فرد دیگه ای هستم
آخرین جمله آروم گفتم
ولی از گوشش دور نموند
و جدی شد
جونگ کوک: آره باید باشی...دختر مورد علاقه کی هستی اونوقت ؟ اون عوضی کیه تا برم بکشمش
از رو صندلی بلند شدم
برای اینکه مطمئن بودم جونگ کوک الان رسماً با حرفاش می خورم
و سریع با دو رفتم داخل اتاق و روی تخت نشستم
که در باز شد و قامت جونگ کوک داخل در نمایان شد
اخم داشت و جدی بود در بست اومد داخل
هارین: چیه
جونگ کوک: اون کیه که تو مورد علاقشی ؟ ( اخم و جدی)
خیلی رک گفتم
هارین: دوره دبیرستان چند تا بودن که بهم درخواست دادن و ابراز احساسات کردن...و منم...
جونگ کوک: و تو چی ؟ ( جدی)
هارین: از یکی شون خوشم می یومد.... ولی
جونگ کوک: ولی چی ؟ ( جدی عصبی)
پارت ۳۰
[ویو هارین]
هارین: منحرف
اومد موهام بوسید
و خنده شیطونی کرد
جونگ کوک: می خوای منحرف واقعی نشونت بدم
برای که بحث عوض کنم
با غر غر گفتم:
هارین:گشنم..
با دستاش گونه هام فشار داد
جونگ کوک: باشه... الان آجوما غذا حاضر کرده....
بلندم کرد و ایستادم
رفت سمت میزی نشست رفتم کنارش نشستم
آجوما بعد ده دقیقه غذا آورد
جونگ کوک: بخور دیگه
خودش شروع کرد
منم شروع کردم و یکم که خوردم سیر شدم
هارین: ممنون...من دیگه سیرم
جونگ کوک نگاش به من داد
و اخم کرد
جونگ کوک: فقط یکم....من از دختر لاغر مردنی خوشم نمیاد
طلب کارانه گفتم
هارین: آره یکم....خوشت نیاد مگه قرار دختره مورد علاقه تو باشم...من همین الانش دختر مورد علاقه فرد دیگه ای هستم
آخرین جمله آروم گفتم
ولی از گوشش دور نموند
و جدی شد
جونگ کوک: آره باید باشی...دختر مورد علاقه کی هستی اونوقت ؟ اون عوضی کیه تا برم بکشمش
از رو صندلی بلند شدم
برای اینکه مطمئن بودم جونگ کوک الان رسماً با حرفاش می خورم
و سریع با دو رفتم داخل اتاق و روی تخت نشستم
که در باز شد و قامت جونگ کوک داخل در نمایان شد
اخم داشت و جدی بود در بست اومد داخل
هارین: چیه
جونگ کوک: اون کیه که تو مورد علاقشی ؟ ( اخم و جدی)
خیلی رک گفتم
هارین: دوره دبیرستان چند تا بودن که بهم درخواست دادن و ابراز احساسات کردن...و منم...
جونگ کوک: و تو چی ؟ ( جدی)
هارین: از یکی شون خوشم می یومد.... ولی
جونگ کوک: ولی چی ؟ ( جدی عصبی)
- ۱۹.۲k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط