ما تمام فاصلهها را در دلتنگیمان زیستهایم

ما تمامِ فاصله‌ها را در دلتنگی‌مان زیسته‌ایم
و روز‌به‌روز تاریکیِ چسبیده به سینه
به گلومان نزدیک‌تر می‌شود...

شهرام شیدایی




آغاز فراموشی‌هایِ دورمانده‌
دیدگاه ها (۸)

لبخند زد و نگاهش را از من برداشت: "بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم من...

از نگفته‌ها، از نسروده‌ها پُرَم؛از اندیشه‌های ناشناخته واشعا...

من نه فقط خسته، بلکه تلخکام هم هستم، و این تلخکامی هم امری ن...

در رختخوابم می غلتم، یادداشتهای خاطره ام را بهم می زنم، اندی...

هر روز انگار تمام معشوقه های جهان افسون شان را به چشم های تو...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

چپتر ۳ _ خیانتسکوتی سنگین روی اتاق افتاده بود. آن قدر سنگین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط