بلک رز part 24
رزی
چند روزی از موندنمون تویه سئول گذشته بود ،
تقریبا همه خیابونا و پاساژای سئول رو گشته بودیم .
و همه غذا هارو امتحان کرده بودیم همه چیز خوب پیش میرفت جز یه چیز ، جنی ...
اون واقعا عاشق تهیونگ شده بود، همش درباره تهیونگ حرف میزد ، یا همش مشغول چت کردن با تهیونگ بود . اصلا منو نمیدید ، تو عالم هپروت به سر میبرد
با رفتارش بد جوری میرفت رو مخم ...
رویه صندلی کافه لم دادم ، لیوان قهومو سر کشیدم و به جنی که با لبخند مزخرفی مشغول چت کردن بود خیره شدم .
_ تا کی میخوای با اون پسره حرف بزنی ؟
+ تا ابد
_ عایششش خیر سرت اومدی از سئول لذت ببری
کَلتو از اون کوفتی بیار بیرون ...
جنی چشماشو تویه حدقه چرخوند .
+ مشکلت چیه پارک رزی ، تهیونگ اونقدرام پسر بدی نیست...
_ محض رضای خدا بس کن جنی ...
میخواست جوابمو بده که گوشیش زنگ خورد، با چشمای گرد به گوشی خیره شد و بعد به من نگاه کرد و با استرس گفت ،
+ وای رزی تهیونگه ، تهیونگهههه
_ خب جواب بده ببین چی میخواد
لرزون گوشی رو کنار گوشش گذاشت و جواب داد
دستمو زیر چونم گذاشتم و به مکالمش گوش دادم
+ الو
... ..._
+ اوه سلام اوپا
باشنیدن کلمه اوپا زدم زیر خنده و ادای جنی رو در آوردم و با لحن لوسی گفتم ،
_ اوپاااااا
جنی اخم بدی بهم انداخت ،
+ عااا آره ... ما الان اونجاییم ...
..... _
+ آره همون کافه
.... _
+ اوکی اوکی منتظرم
یه ابرومو بالا دادم ، جنی گوشی رو لرزون روی میز گذاشت
+ وای وای رزی داره میاد اینجاااا
_ کی تهیونگ؟ !
+ آره آره ، بهش گفتم اومدیم اینجا بعد گفت منم اون دور و برام میام میبینمت ،
وای رزی بیچاره شدم ، خیلی شلختمم ، قیافم چطوره خوبه ، زشت نیستم؟ لباسم بد نیست؟
باعصبانیت سر جنی داد زدم .
_ دختره احمق چرا بهش گفتی اینجاییم ؟
با گریه دروغین جوابمو داد ،
+ من از کجا باید میدونستم بهش بگم پا میشه میاد اینجا
_ لعنتیییی ، من نمیمونم اینجا .... میرم ...
از جام بلند شدم و کیفمو برداشتم .
+ کجا میری رزی ، توروخدا نرو ، صبر کن ببی...
حرفش نصفه موند و به پشت سرم خیره شد سرمو چرخوندم که با قامت تهیونگ مواجه شدم ، تهیونگ با پوزخندی بهم نگاه کرد .
تهیونگ + جایی تشریف میبرید ؟
داد بلندی زدم جوری که همه چشما سمت من چرخید...
رزی _ آره قبرستونننن
بعد سریع از کافه بیرون زدم
* * * *
ادامه پارت بعد ....
چند روزی از موندنمون تویه سئول گذشته بود ،
تقریبا همه خیابونا و پاساژای سئول رو گشته بودیم .
و همه غذا هارو امتحان کرده بودیم همه چیز خوب پیش میرفت جز یه چیز ، جنی ...
اون واقعا عاشق تهیونگ شده بود، همش درباره تهیونگ حرف میزد ، یا همش مشغول چت کردن با تهیونگ بود . اصلا منو نمیدید ، تو عالم هپروت به سر میبرد
با رفتارش بد جوری میرفت رو مخم ...
رویه صندلی کافه لم دادم ، لیوان قهومو سر کشیدم و به جنی که با لبخند مزخرفی مشغول چت کردن بود خیره شدم .
_ تا کی میخوای با اون پسره حرف بزنی ؟
+ تا ابد
_ عایششش خیر سرت اومدی از سئول لذت ببری
کَلتو از اون کوفتی بیار بیرون ...
جنی چشماشو تویه حدقه چرخوند .
+ مشکلت چیه پارک رزی ، تهیونگ اونقدرام پسر بدی نیست...
_ محض رضای خدا بس کن جنی ...
میخواست جوابمو بده که گوشیش زنگ خورد، با چشمای گرد به گوشی خیره شد و بعد به من نگاه کرد و با استرس گفت ،
+ وای رزی تهیونگه ، تهیونگهههه
_ خب جواب بده ببین چی میخواد
لرزون گوشی رو کنار گوشش گذاشت و جواب داد
دستمو زیر چونم گذاشتم و به مکالمش گوش دادم
+ الو
... ..._
+ اوه سلام اوپا
باشنیدن کلمه اوپا زدم زیر خنده و ادای جنی رو در آوردم و با لحن لوسی گفتم ،
_ اوپاااااا
جنی اخم بدی بهم انداخت ،
+ عااا آره ... ما الان اونجاییم ...
..... _
+ آره همون کافه
.... _
+ اوکی اوکی منتظرم
یه ابرومو بالا دادم ، جنی گوشی رو لرزون روی میز گذاشت
+ وای وای رزی داره میاد اینجاااا
_ کی تهیونگ؟ !
+ آره آره ، بهش گفتم اومدیم اینجا بعد گفت منم اون دور و برام میام میبینمت ،
وای رزی بیچاره شدم ، خیلی شلختمم ، قیافم چطوره خوبه ، زشت نیستم؟ لباسم بد نیست؟
باعصبانیت سر جنی داد زدم .
_ دختره احمق چرا بهش گفتی اینجاییم ؟
با گریه دروغین جوابمو داد ،
+ من از کجا باید میدونستم بهش بگم پا میشه میاد اینجا
_ لعنتیییی ، من نمیمونم اینجا .... میرم ...
از جام بلند شدم و کیفمو برداشتم .
+ کجا میری رزی ، توروخدا نرو ، صبر کن ببی...
حرفش نصفه موند و به پشت سرم خیره شد سرمو چرخوندم که با قامت تهیونگ مواجه شدم ، تهیونگ با پوزخندی بهم نگاه کرد .
تهیونگ + جایی تشریف میبرید ؟
داد بلندی زدم جوری که همه چشما سمت من چرخید...
رزی _ آره قبرستونننن
بعد سریع از کافه بیرون زدم
* * * *
ادامه پارت بعد ....
۴.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.