آرش کمانگیر
#آرش_کمانگیر
#شاهنامه
#اوستا
در اوستا بهترین تیرانداز را «اَرَخش» نامیده*اند و تصور می*رود که مقصود آرش است، برخی محققان این کلمه را تصحیف عبارت اوستایی «خشوی وی ایشو» می*دانند زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده و در تیریشت بند 6-7 چنین آمده است:«#تیشتر ستاره زیبا و با شکوه را می*ستائیم که به جانب فراخکرت به همان تندی روان است که تیر از کمان «آرش» #آریایی. که از همه آریائیان سخت کمان تر بود.»
در شاهنامه مستقیماً از داستان آرش نامی نرفته، چرا که فردوسی به روال معمول خود، به درستی آن را حذف کرده است، تا رقیبی که نتوان او را به دست رستم کشت، برای #رستم وجود نداشته باشد.
در نوشته های دوران اسلامی نظیر مجمل التواریخ که برگرفته از روایات کهن پارسی است، چنین آمده که:#منوچهر، پادشاه #پیشدادی، در سال*های پایانی فرمان*روایی خود از #افراسیاب تورانی شکست خورد و به مازندران پناهنده و در آنجا محاصره شد. سرانجام، هر دو به صلح گرایش پیدا کردند و منوچهر از افراسیاب خواست که به اندازه*ی یک تیر پرتاب از خاک ایران را به او بازگرداند. افراسیاب درخواست او را پذیرفت سپندارمذ به منوچهر فرمان می دهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند . چوب این تیر و کمان از جنگلهای خاص ، پر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده می شود. #ایرانیان آرش را که در تیراندازی چیره دست و پرآوازه بود، برای پرتاب آن تیر سرنوشت*ساز برگزیدند و او نیز این مهم را بر عهده می گیرد ، او همه نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می بخشد ، آرش بر فراز کوهی برمی آمده تیر را در کمان گذاشته کمان را می کشید و تیر پرتاب می شود. اما #سپندارمذ به #ایزد باد فرمان داد که تیر را از آن کوه بردارد و به آن سوی خراسان ببرد ، تیر سپیده دم رها می شود و از کوهها می گذرد سرانجام در غروب آفتاب ، در سرزمین بلخ ، در ناحیه ای بنام گوزگان در کنار جیحون تیر بر درخت گردویی که بلندتر از آن در جهان نیست می نشیند و مرز ایران و توران مشخص می گردد
.بیرونی نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است : فرشته*ای به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه*ای بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:"ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیماری ندارد، اما پس از تیراندازی نابود خواهم شد." گویند که اسفندارمذ تیروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جای بمیرد و آرش با این آگاهی تن به مرگ داد. او همه*ی نیروی خود را در چله*ی کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد.
#شاهنامه
#اوستا
در اوستا بهترین تیرانداز را «اَرَخش» نامیده*اند و تصور می*رود که مقصود آرش است، برخی محققان این کلمه را تصحیف عبارت اوستایی «خشوی وی ایشو» می*دانند زیرا معنی این عبارت «صاحب تیر سریع» است که صفت یا لقب آرش بوده و در تیریشت بند 6-7 چنین آمده است:«#تیشتر ستاره زیبا و با شکوه را می*ستائیم که به جانب فراخکرت به همان تندی روان است که تیر از کمان «آرش» #آریایی. که از همه آریائیان سخت کمان تر بود.»
در شاهنامه مستقیماً از داستان آرش نامی نرفته، چرا که فردوسی به روال معمول خود، به درستی آن را حذف کرده است، تا رقیبی که نتوان او را به دست رستم کشت، برای #رستم وجود نداشته باشد.
در نوشته های دوران اسلامی نظیر مجمل التواریخ که برگرفته از روایات کهن پارسی است، چنین آمده که:#منوچهر، پادشاه #پیشدادی، در سال*های پایانی فرمان*روایی خود از #افراسیاب تورانی شکست خورد و به مازندران پناهنده و در آنجا محاصره شد. سرانجام، هر دو به صلح گرایش پیدا کردند و منوچهر از افراسیاب خواست که به اندازه*ی یک تیر پرتاب از خاک ایران را به او بازگرداند. افراسیاب درخواست او را پذیرفت سپندارمذ به منوچهر فرمان می دهد که تیر و کمان خاصی برای این کار تهیه کند . چوب این تیر و کمان از جنگلهای خاص ، پر آن از پر عقاب برگزیده و آهن آن از کانیهای ویژه آماده می شود. #ایرانیان آرش را که در تیراندازی چیره دست و پرآوازه بود، برای پرتاب آن تیر سرنوشت*ساز برگزیدند و او نیز این مهم را بر عهده می گیرد ، او همه نیرو و وجود خود را با یاد سرزمین ایران به تیر می بخشد ، آرش بر فراز کوهی برمی آمده تیر را در کمان گذاشته کمان را می کشید و تیر پرتاب می شود. اما #سپندارمذ به #ایزد باد فرمان داد که تیر را از آن کوه بردارد و به آن سوی خراسان ببرد ، تیر سپیده دم رها می شود و از کوهها می گذرد سرانجام در غروب آفتاب ، در سرزمین بلخ ، در ناحیه ای بنام گوزگان در کنار جیحون تیر بر درخت گردویی که بلندتر از آن در جهان نیست می نشیند و مرز ایران و توران مشخص می گردد
.بیرونی نیز در آثار الباقیه همین داستان را آورده است : فرشته*ای به نام اسفندارمذ به منوچهر فرمان داد که تیر و کمان ویژه*ای بسازد. سپس، آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت:"ببینید که پیکر من هیچ گونه زخم و بیماری ندارد، اما پس از تیراندازی نابود خواهم شد." گویند که اسفندارمذ تیروکمان را به آرش داد و گفت هر که آن را بیفکند، به جای بمیرد و آرش با این آگاهی تن به مرگ داد. او همه*ی نیروی خود را در چله*ی کمان گذاشت و با پرتاب تیر، پیکرش پاره پاره شد.
۴.۷k
۱۸ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.