پارت ۸
پارت ۸
چرا من
ویو جئون: اون ازم خواست ببرمش پیش مامانش ولی هنوز کامل خوب نشده ولی نمی خوام ناراحتش کنم
جئون : باشه حتماً می برمت ولی بزار یکم خوب بشی
لونا : خواهش میکنم ( گریه)
جئون : باشه بزار برم برات لباس بگیرم سریع میام
لونا : باشه ( بغض )
راوی: جئون رفت برای لونا از نزدیک ترین مرکز خرید لباس گرفت اومد
جئون : این لباس بپوش من میرم بیرون زود حاضر شو
لونا : ممنون ( ناراحت)
راوی: لونا حاضر شد و جئون اومد
جئون : بریم
جئون و لونا حرکت کردن و رسیدن لونا آروم رفت سمت جایی که مادرش بود لونا قطر قطر اشک از چشماش می افتاد روی زانوهاش نشست و دستش روی خاکی که مادرش زیرش بود می کشید و اشک می ریخت دیگه نمی تونست بغضش قورت بده و با صدای بلند اشک می ریخت جئون که شاهد اشک های لونا بود بغض کرده بود و آروم لونا بلند کرد
جئون : کافیه دیگه گریه نکن
لونا : ولم کن می خوام پیش مامانم بمونم ( گریه و داد آروم )
جئون : لونا آروم باش بیا بریم
لونا : نمی خوام
جئون : لونا اگه مادرت این وضعیت می دید چیکار می کرد ( داد آروم ) مادرت می خواد که تو شاد باشی اما تو چیکار کردی خود کشی کردی و الان
لونا : تقصیر تو ( گریه داد ) تو اگه من نه دزدیده بودی مامانم دنبالم نمی یومد و اون اتفاق نمی افتاد
راوی : با حرف لون جئون از درون نابود شد ولی اون نمی تونست لونا تنها بزاره
جئون : ..............
لباس لونا اسلاید دوم
بچهها متاسفانه حمایت کمه و کسی فکر نکنم رمان بخواد بخونه بجز سه چهار نفر دیگه ادامه نمی دم ولی نظر شما هم برام مهم هست امیدوارم راضی باشید.و واقعا اگه کسی ادامه می خواد بگه چون من خودم علم غیب ندارم بفهمم . و بخاطر حمایت هایی هم کردید ممنونم 🦋✨
چرا من
ویو جئون: اون ازم خواست ببرمش پیش مامانش ولی هنوز کامل خوب نشده ولی نمی خوام ناراحتش کنم
جئون : باشه حتماً می برمت ولی بزار یکم خوب بشی
لونا : خواهش میکنم ( گریه)
جئون : باشه بزار برم برات لباس بگیرم سریع میام
لونا : باشه ( بغض )
راوی: جئون رفت برای لونا از نزدیک ترین مرکز خرید لباس گرفت اومد
جئون : این لباس بپوش من میرم بیرون زود حاضر شو
لونا : ممنون ( ناراحت)
راوی: لونا حاضر شد و جئون اومد
جئون : بریم
جئون و لونا حرکت کردن و رسیدن لونا آروم رفت سمت جایی که مادرش بود لونا قطر قطر اشک از چشماش می افتاد روی زانوهاش نشست و دستش روی خاکی که مادرش زیرش بود می کشید و اشک می ریخت دیگه نمی تونست بغضش قورت بده و با صدای بلند اشک می ریخت جئون که شاهد اشک های لونا بود بغض کرده بود و آروم لونا بلند کرد
جئون : کافیه دیگه گریه نکن
لونا : ولم کن می خوام پیش مامانم بمونم ( گریه و داد آروم )
جئون : لونا آروم باش بیا بریم
لونا : نمی خوام
جئون : لونا اگه مادرت این وضعیت می دید چیکار می کرد ( داد آروم ) مادرت می خواد که تو شاد باشی اما تو چیکار کردی خود کشی کردی و الان
لونا : تقصیر تو ( گریه داد ) تو اگه من نه دزدیده بودی مامانم دنبالم نمی یومد و اون اتفاق نمی افتاد
راوی : با حرف لون جئون از درون نابود شد ولی اون نمی تونست لونا تنها بزاره
جئون : ..............
لباس لونا اسلاید دوم
بچهها متاسفانه حمایت کمه و کسی فکر نکنم رمان بخواد بخونه بجز سه چهار نفر دیگه ادامه نمی دم ولی نظر شما هم برام مهم هست امیدوارم راضی باشید.و واقعا اگه کسی ادامه می خواد بگه چون من خودم علم غیب ندارم بفهمم . و بخاطر حمایت هایی هم کردید ممنونم 🦋✨
۵۵۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.