اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۴۷
(ویو نابی)
جونگ کوک: من چند نفر نخواستم فقط تو رو خواستم
نابی: رو مخ خنگ هم زمان که به من اعتراف کردی......با دخترای دیگه خش بش
می کردی چرا دور میزت فقط دخترا جمع شده بودن...... حتماً من بودم که با
دخترا می خندیدم و لاس می زدم
جونگ کوک: اون فقط صحبت بود.......چرا تو به جایی که با من بازی کنی
با پسرای دیگه بازی می کردی.....هان.... بین تو مطلق بمنی فقط.... فقط برای من
با داد گفتم
نابی: کی گفت تو تصمیم بگیری ..... اومد گفت بازی کنیم منم قبول کردم
جونگ کوک: نابی ببند تو فقط فقط متعلق به منی
نابی: رو مخ عوضی
دوباره با تن صدای خشن گفت
جونگ کوک: نه تنها با اون پسر..... بلکه با هیچ پسری حق صحبت نداری
نابی: گمشو بابا خنگ اهمق
جونگ کوک: خنگ خودتی اسکل
نابی: ببین منو......
یهو ادای منو در آورد
جونگ کوک: ببین منو ......اسکل
نابی: جونگ کوکککککک من برسون خونه
بعد از آخرین حرف من سکوت ماشین گرفت سرم به شیشه ماشین تکیه دادم
و به بیرون نگاه می کردم شب شده بود ولی قشنگ بود نمی دونم چی شد که
خوابم برد با صدای توقف ماشین بیدار شدم جلوی در خونه بودم
پیاده شدم که جونگ کوک هم پیاده شد بهش اهمیت ندادم خواستم برم که
جونگ کوک: خداحافظی بلد نیستی
با حرص چشمام رو هم گذاشتم و به سمتش برگشتم
نابی : برای تو بلد نیستم
خواستم برم که اومد دستام گرفت و خودش بهم قفل کرد کاملا بهش چسبیده
بودم چشماش به چشمام دوخت
جونگ کوک: یادت باشه فقط برای منی
خم شد داخل صورتم و نیشخند زد گونه هام بوسید
نابی: روانی....رو مخ
خندید گفت
جونگ کوک: .................
پارت ۴۷
(ویو نابی)
جونگ کوک: من چند نفر نخواستم فقط تو رو خواستم
نابی: رو مخ خنگ هم زمان که به من اعتراف کردی......با دخترای دیگه خش بش
می کردی چرا دور میزت فقط دخترا جمع شده بودن...... حتماً من بودم که با
دخترا می خندیدم و لاس می زدم
جونگ کوک: اون فقط صحبت بود.......چرا تو به جایی که با من بازی کنی
با پسرای دیگه بازی می کردی.....هان.... بین تو مطلق بمنی فقط.... فقط برای من
با داد گفتم
نابی: کی گفت تو تصمیم بگیری ..... اومد گفت بازی کنیم منم قبول کردم
جونگ کوک: نابی ببند تو فقط فقط متعلق به منی
نابی: رو مخ عوضی
دوباره با تن صدای خشن گفت
جونگ کوک: نه تنها با اون پسر..... بلکه با هیچ پسری حق صحبت نداری
نابی: گمشو بابا خنگ اهمق
جونگ کوک: خنگ خودتی اسکل
نابی: ببین منو......
یهو ادای منو در آورد
جونگ کوک: ببین منو ......اسکل
نابی: جونگ کوکککککک من برسون خونه
بعد از آخرین حرف من سکوت ماشین گرفت سرم به شیشه ماشین تکیه دادم
و به بیرون نگاه می کردم شب شده بود ولی قشنگ بود نمی دونم چی شد که
خوابم برد با صدای توقف ماشین بیدار شدم جلوی در خونه بودم
پیاده شدم که جونگ کوک هم پیاده شد بهش اهمیت ندادم خواستم برم که
جونگ کوک: خداحافظی بلد نیستی
با حرص چشمام رو هم گذاشتم و به سمتش برگشتم
نابی : برای تو بلد نیستم
خواستم برم که اومد دستام گرفت و خودش بهم قفل کرد کاملا بهش چسبیده
بودم چشماش به چشمام دوخت
جونگ کوک: یادت باشه فقط برای منی
خم شد داخل صورتم و نیشخند زد گونه هام بوسید
نابی: روانی....رو مخ
خندید گفت
جونگ کوک: .................
- ۹.۷k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط