پارت

پارت :92
ارباب زاده ....



یونجون توی این سه روز بیشتر از هزار بار با بومگیو تماس گرفته بود ولی اون هیچ کدوم از تماس هاشو جواب نداده بود حتی یونجون مجبور شد بره خونه اون پسر ولی حتی اونجا هم پیداش نکرد ...
با تهیون حرف زده بود اونم می‌گفت که نمیدونه بومگیو کجاست و بعد از اون شب اصلا اون رو ندیده ...
سوبین هم دیگه نمی یومد سر کار حتی از عمارت یونجون هم رفته بود بدون هیچ حرفی آنجا رو ترک کرده بود و یونجون می خواست سر اولین فرصت ازش معذرت خواهی کنه ..
سوبین هم جواب تماس هاشو نمیداد گوشیش در دسترس بود ولی جواب نمیداد ..
می خواست به سوبین کمی زمان بده تا اون بتونه آرامش خودشو پیدا کنه و بعد باهاش حرف بزنه

" میتونم بیام داخل "

یونجون از فکر در آمد به در نگاه کرد و گفت

" بیا "

تهیون با اخمی که روی صورتش بود وارد اتاق شد از اونجایی که آنقدر جدی بنظر می یومد حتما خبری آورده بود تهیون کنار میز اون رفت و گفت

" فکر کنم بدونم بومگیو کجاست "

با این حرفش یونجون از سر جایش بلند شد و با اخم کمرنگی که روی پیشونی داشت لب زد

" بگو ببینم چی میگی؟!"

تهیون آب دهانش را پایین فرستاد و گفت

" فکر میکنم سوبین توی گم شدم بومگیو دست داره !"

یونجون سرش رو به چپ و راست تکون داد و گفت

" نه ...اون همچین کاری نمیکنه"

تهیون با جدیت گفت

" مگر اینکه پای یون هم باز باشه به قضیه چرا که نه می‌کنه !!"

یونجون با شنیدن اسم یون انگار عقل از سرش پرید الان فهمید معلومه که کار یون عوضیه شاید هم سوبین باهاش باشه ..‌.
اگر کار اون باشه کارش ساختست....

" سوبین ازم خواسته بود جاسوسی بومگیو رو براش بکنم ..."


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

پارت :93ارباب زاده با این حرف تهیون چشم های یونجون از تعجب ا...

پارت :94ارباب زاده ....دست های پسرک به تحت کینگ سایز بسته شد...

پارت :91۳روز بعد آرام چشم هایش را باز کرد تار میدید نمیتونست...

پارت :90ارباب زاده ...3 روز بعد ...در تاریکی شب به گوشه ای ز...

پارت 22

پارت 23

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط