فیک لیتل من
فیک لیتل من🍼:))
پارت۸
رفتم سمتش...نشستم روبه روش..
یه دفعه نگام کرد و پرسید:
«میکم...اما...تی هشتید؟
کوک:من....
با فکر کردن به دفعه اون سرچی که داخل گوگل در مورد لیتل کرده بودم فک کردم...
کوک:من ددی تو عم..
یوری:تدی؟
کوک:نه ددی..
یوری:تدی
کوک:ددی
یوری:تدی
کوک:باشه همون که تو میگی....
بعد با خوشحالی دو دست های کوچولوش بهم زد و خندید...
که صدای غرش شکمش بلند شد...
یوری:واییی نه هلولایه شتمم بیدال شوده..
با حرفش زدم زیر خنده...
کوک:بیا بریم غذا بخوریم..
یوری:نهههه یولی نباید..تذا بخولههه
کوک:چی برای چی!؟
با بغض سرش رو انداخت پایین و با عروسکی که دستش بود بازی کرد...
یوری:آته...مامانی...یولی لو میژنه...هق
چی؟!
کوک:مامانی میزنت؟
یوری:اوهوم...دفته اگل گذا بخولم...منو میژنه..
مظلومانه زد زیر گریه...که بلندش کردم رفتم سمت دست شویی که داخل اتاقش بود صورتشو شستم و رفتیم طبقه پایین رو پام گذاشتم و شروع کردم به دادن غذا بش...
یوری:اگل...بخولم مامانی...نمژینم...
کوک:نه نمیزنت...نمیزارم دیگه بزنت..
راوی
الان فهمیده بود کبودی های روی پاش ماله چیه....شاید هم روی بدنش داشته باشه؟
پارت۸
رفتم سمتش...نشستم روبه روش..
یه دفعه نگام کرد و پرسید:
«میکم...اما...تی هشتید؟
کوک:من....
با فکر کردن به دفعه اون سرچی که داخل گوگل در مورد لیتل کرده بودم فک کردم...
کوک:من ددی تو عم..
یوری:تدی؟
کوک:نه ددی..
یوری:تدی
کوک:ددی
یوری:تدی
کوک:باشه همون که تو میگی....
بعد با خوشحالی دو دست های کوچولوش بهم زد و خندید...
که صدای غرش شکمش بلند شد...
یوری:واییی نه هلولایه شتمم بیدال شوده..
با حرفش زدم زیر خنده...
کوک:بیا بریم غذا بخوریم..
یوری:نهههه یولی نباید..تذا بخولههه
کوک:چی برای چی!؟
با بغض سرش رو انداخت پایین و با عروسکی که دستش بود بازی کرد...
یوری:آته...مامانی...یولی لو میژنه...هق
چی؟!
کوک:مامانی میزنت؟
یوری:اوهوم...دفته اگل گذا بخولم...منو میژنه..
مظلومانه زد زیر گریه...که بلندش کردم رفتم سمت دست شویی که داخل اتاقش بود صورتشو شستم و رفتیم طبقه پایین رو پام گذاشتم و شروع کردم به دادن غذا بش...
یوری:اگل...بخولم مامانی...نمژینم...
کوک:نه نمیزنت...نمیزارم دیگه بزنت..
راوی
الان فهمیده بود کبودی های روی پاش ماله چیه....شاید هم روی بدنش داشته باشه؟
- ۱۵.۳k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط