فیک لیتل من🍼:))
فیک لیتل من🍼:))
ویو کوک
رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم رفتم سمت یوری کوچولو که خیلی کیوت خوابیده بود...
بغلش کردم...وای خدا چرا..چرا اینقدر سبکه؟!
رفتم سمت اتاقی که براش درست کرده بودن اتاق رنگ سفید و یاسی رنگی بود...وپر از عروسک...
پتو روش کشیدم میخواستم پستونک رو از دهنش درارم که محکم تر مکید...خخخخ
کیوت خوردنی...
چرا اینقدر پستونکو میخوره حتی وقتی تو خوابه...
شاید گرسنشه...
رفتم طبقه پایین داخل آشپزخونه به خدمتکارا گفتم غذا درست کنند....البته کلی غذا...
با جیغی که از طبقه بالا صداش اومد رفتم داخل اتاقش...
کوک:هی چیشده؟!
یوری:هق...دماخ یولی هق..دلد میتونه...
کوک:واییی من فدا دماغ گفتنت....
رفتم سمت کشو داخلش جعبه اولیه کیوتی براش گذاشته بودم داخلش یه پماد درآوردم و زدم به دماغ کوچولوش که از سردیش لرزید و به دماغش چینی داد...
یوری:این..شیه(چیه)
کوک:(خندیدم)کوچولو این پماده باعث میشه دماغت بهتر بشه... اوکی؟
یوری:اوتی(عدای کوک رو دراورد اوک)
کوک:واییی کیوت..
یوری:هی هی...
یه دفعه خندیدنش تموم شد به اسباب بازی ها نگاهی کرد...
سریع از جاش بلند شد رفت سمتشون و نشست بازی کرد...
یوری:هوللاااااا...
خخخ چه کیوتچست...
درباره چشمم به پاهای سفید اما کبودش افتاد این....میتونه چی باشه...یعنی افتاده....یا کسی زدتش..؟!
ویو کوک
رسیدیم عمارت از ماشین پیاده شدم رفتم سمت یوری کوچولو که خیلی کیوت خوابیده بود...
بغلش کردم...وای خدا چرا..چرا اینقدر سبکه؟!
رفتم سمت اتاقی که براش درست کرده بودن اتاق رنگ سفید و یاسی رنگی بود...وپر از عروسک...
پتو روش کشیدم میخواستم پستونک رو از دهنش درارم که محکم تر مکید...خخخخ
کیوت خوردنی...
چرا اینقدر پستونکو میخوره حتی وقتی تو خوابه...
شاید گرسنشه...
رفتم طبقه پایین داخل آشپزخونه به خدمتکارا گفتم غذا درست کنند....البته کلی غذا...
با جیغی که از طبقه بالا صداش اومد رفتم داخل اتاقش...
کوک:هی چیشده؟!
یوری:هق...دماخ یولی هق..دلد میتونه...
کوک:واییی من فدا دماغ گفتنت....
رفتم سمت کشو داخلش جعبه اولیه کیوتی براش گذاشته بودم داخلش یه پماد درآوردم و زدم به دماغ کوچولوش که از سردیش لرزید و به دماغش چینی داد...
یوری:این..شیه(چیه)
کوک:(خندیدم)کوچولو این پماده باعث میشه دماغت بهتر بشه... اوکی؟
یوری:اوتی(عدای کوک رو دراورد اوک)
کوک:واییی کیوت..
یوری:هی هی...
یه دفعه خندیدنش تموم شد به اسباب بازی ها نگاهی کرد...
سریع از جاش بلند شد رفت سمتشون و نشست بازی کرد...
یوری:هوللاااااا...
خخخ چه کیوتچست...
درباره چشمم به پاهای سفید اما کبودش افتاد این....میتونه چی باشه...یعنی افتاده....یا کسی زدتش..؟!
۱۱.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.