رویای غیرممکن فصل1 پارت12 قسمت2
#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت12 #قسمت2
ادامه:
بعد از اینکه حرف آقای کیم تموم شد، به bts نگاه کردم؛ انگار حرف های آقای کیم باعث شده بود تعجب کنن. بعد از چند ثانیه سکوت هوسوک با صدای بلند گفت : ما میخواییم اجرای تو رو ببینیم. و بقیه اعضا هم تاییدش کردن. آقای کیم گفت : اگه سارا بخواد، چرا نه؟ بعد از من پرسید : سارا میخوایی دوباره اجرا کنی؟ میخواستم بگم بله که نگاهم به یونگی افتاد و قلبم شروع کرد به طرز وحشتناکی تپیدن ولی بهش اهمیت ندادم و جواب دادم : بله آقای کیم اگه اجازه داشته باشم اجرا میکنم. و بعدش هم به همه اعضای بی تی اس نگاه کردم و لبخند زدم که کوکی دستش رو قلبش گذاشت ولی با نیشگونی که جین از پهلوش گرفت دستشو از رو قلبش برداشت.
آقای کیم گفت : پس فلشتو بده به کامپیوتر وصل کنم و بقیه اش رو خودت میدونی. سرمو به نشونه بله تکون دادم و فلشو بهش دادم و گفتم :ممنون، ولی فکر کنم به میکروفن هم نیاز داشته باشم. آقای کیم به طرف نامجون برگشت و بهش گفت : میشه یه میکروفن بیاری؟ نامجون آروم گفت چشم و رفت تا میکروفن بیاره. و من هم داشتم سعی میکردم قلبم رو که بخاطر دیدن یونگی اینقدر وحشتناک میزد رو آروم کنم.
بالاخره نامجون با میکروفن برگشت. آقای کیم به نامجون گفت : اگه مشکلی نداری به لباس سارا وصلش کن... سارا تو هم مشکلی نداری که؟ منو نامجون همزمان گفتیم : نه من مشکلی ندارم. آقای بستنی (باز شروع شد که) ادامه داد : پس تا وقتی که من دارم اسپیکر هارو به لپتاپ وصل میکنم تو هم میکروفن رو به لباس سارا وصل کن.
نامجون شروع کرد به وصل کردن میکروفن به لباسم و درست وقتی کارش رو تموم کرد که بستنی هم درست تو همون موقع کارش با اسپیکر ها و کامپیوتر تموم شد. آقای بستنی ( انگار دست بردار نیستم) گفت : هر وقت آماده شدی بگو تا آهنگ رو پخش کنم. سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و به جایی که وسایل اطرافش نبود، رفتم تا بتونم راحت برقصم. با صدای بلند گفتم : من آماده ام. سعی کردم چشمم به یونگی نیفته... الان بهترین فرصت بود که خودم رو به یونگی نشون بدم. آقای خنگول ( اااا فکر کردم دیگه با این اسم صداش نمیکنم ولی اشتباه میکردم) آهنگ رو پخش کرد و من نفس عمیقی کشیدم و با تموم توانم اجرا کردم....
خب گفتم که این پارت طولانیه چون ادامه اش جا نشد:-|:-|:-|
ادامه:
بعد از اینکه حرف آقای کیم تموم شد، به bts نگاه کردم؛ انگار حرف های آقای کیم باعث شده بود تعجب کنن. بعد از چند ثانیه سکوت هوسوک با صدای بلند گفت : ما میخواییم اجرای تو رو ببینیم. و بقیه اعضا هم تاییدش کردن. آقای کیم گفت : اگه سارا بخواد، چرا نه؟ بعد از من پرسید : سارا میخوایی دوباره اجرا کنی؟ میخواستم بگم بله که نگاهم به یونگی افتاد و قلبم شروع کرد به طرز وحشتناکی تپیدن ولی بهش اهمیت ندادم و جواب دادم : بله آقای کیم اگه اجازه داشته باشم اجرا میکنم. و بعدش هم به همه اعضای بی تی اس نگاه کردم و لبخند زدم که کوکی دستش رو قلبش گذاشت ولی با نیشگونی که جین از پهلوش گرفت دستشو از رو قلبش برداشت.
آقای کیم گفت : پس فلشتو بده به کامپیوتر وصل کنم و بقیه اش رو خودت میدونی. سرمو به نشونه بله تکون دادم و فلشو بهش دادم و گفتم :ممنون، ولی فکر کنم به میکروفن هم نیاز داشته باشم. آقای کیم به طرف نامجون برگشت و بهش گفت : میشه یه میکروفن بیاری؟ نامجون آروم گفت چشم و رفت تا میکروفن بیاره. و من هم داشتم سعی میکردم قلبم رو که بخاطر دیدن یونگی اینقدر وحشتناک میزد رو آروم کنم.
بالاخره نامجون با میکروفن برگشت. آقای کیم به نامجون گفت : اگه مشکلی نداری به لباس سارا وصلش کن... سارا تو هم مشکلی نداری که؟ منو نامجون همزمان گفتیم : نه من مشکلی ندارم. آقای بستنی (باز شروع شد که) ادامه داد : پس تا وقتی که من دارم اسپیکر هارو به لپتاپ وصل میکنم تو هم میکروفن رو به لباس سارا وصل کن.
نامجون شروع کرد به وصل کردن میکروفن به لباسم و درست وقتی کارش رو تموم کرد که بستنی هم درست تو همون موقع کارش با اسپیکر ها و کامپیوتر تموم شد. آقای بستنی ( انگار دست بردار نیستم) گفت : هر وقت آماده شدی بگو تا آهنگ رو پخش کنم. سرمو به نشونه مثبت تکون دادم و به جایی که وسایل اطرافش نبود، رفتم تا بتونم راحت برقصم. با صدای بلند گفتم : من آماده ام. سعی کردم چشمم به یونگی نیفته... الان بهترین فرصت بود که خودم رو به یونگی نشون بدم. آقای خنگول ( اااا فکر کردم دیگه با این اسم صداش نمیکنم ولی اشتباه میکردم) آهنگ رو پخش کرد و من نفس عمیقی کشیدم و با تموم توانم اجرا کردم....
خب گفتم که این پارت طولانیه چون ادامه اش جا نشد:-|:-|:-|
۱۳.۱k
۳۰ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.