رویای غیرممکن فصل1 پارت11
#رویای_غیرممکن #فصل1 #پارت11
به همراه داور ها از اونجا خارج شدیم و به پشت صحنه، جایی که برادرم منتظرم بود؛ رفتیم. یکی از داور ها گفت : خب ما میریم ولی آقای کیم قراره چند دقیقه بعد تو رو با تموم گروه های کمپانی آشنا کنه. پس فامیلیش کیم بود... منو بگو که اسم بدبخت رو آقای خنگول گذاشتم... ولی بین خودمون بمونه یکمی خنگه... :-):-).
+هی چطور گذشت؟ همگروهیات چطور بودن؟
با شنیدن صدای برادرم سرم رو بطرفش برگردوندم و گفتم: فعلا تا الان که عالی بودن
+خب این که عالیه. کار دیگه ای داری یا میتونیم بریم بیرون؟
_نه قراره آقای کیم یا همون خنگول خودمون، منو با گروه های دیگه کمپانی آشنا کنه... یعنی قراره بی تی اس رو ببینم... وای ششووگگااا
باید خودمو وقتی میبینمش کنترل کنم چون احتمال اینکه بپرم بغلش و داد بزنم :شوگگااا تو بایس منییی؛ خیلی زیاده
برادرم خندید و گفت : ببینم اجازه میدن منم همراهت بیام؟ چون اگه پیشت نباشم ممکنه خیلی دردسردرست کنی... :-):-)
-نوچ، متاسفانه قراره فقط منو آقای کیم باشیم اگه دلت میخواد میتونی آدیشن بدی و اگه قبول شدی خودت میتونی بیایی و ببینی شون
یه لبخند شیطانی زد و گفت : نیازی نیست. از اونجایی که هم قیافت وهم بدنت عالیه و هم با استعدادی پس بدون شک همه ی اعضای بی تی اس سعی میکنن باهات صمیمی بشن و بعدش... خب خودت میدونی ;-);-)
_ میدونی داری چه زری میزنی، منحرف؟
برادرم فقط خندید.
_تازه اگه با یکیشون صمیمی شدم که امیدوارم اون فرد شوگا باشه؛ قرار نیست تورو باهاش آشنا کنم
+خیلی ع...
ادامه حرف برادرم با صدای آقای کیم که اسم منو صدا میزد؛ نصفه موند. سریع به طرف آقای کیم دوییدم و تو راه برگشتم که ریکشن برادرم رو ببینم که وقتی متوجه شد من بهش نگاه میکنم ادامه حرفش رو گفت و من تونستم لبخونیش کنم :خیلی خیلی عنی. خندم گرفت. بهش یه لبخند زدم و به طرف آقای بستنی کیم ( چرا فقط واسه این بدبخت صدتا اسم پیدا میکنم؟؟؟ ) رفتم. آقای بستنی ( شرمنده...من نمیدونم چرا گیر دادم به اسم این بدبخت بیچاره) گفت : آماده ای؟ بریم؟ سرمو به نشونه بله تکون دادم و پشت سرش راه افتادم...
به همراه داور ها از اونجا خارج شدیم و به پشت صحنه، جایی که برادرم منتظرم بود؛ رفتیم. یکی از داور ها گفت : خب ما میریم ولی آقای کیم قراره چند دقیقه بعد تو رو با تموم گروه های کمپانی آشنا کنه. پس فامیلیش کیم بود... منو بگو که اسم بدبخت رو آقای خنگول گذاشتم... ولی بین خودمون بمونه یکمی خنگه... :-):-).
+هی چطور گذشت؟ همگروهیات چطور بودن؟
با شنیدن صدای برادرم سرم رو بطرفش برگردوندم و گفتم: فعلا تا الان که عالی بودن
+خب این که عالیه. کار دیگه ای داری یا میتونیم بریم بیرون؟
_نه قراره آقای کیم یا همون خنگول خودمون، منو با گروه های دیگه کمپانی آشنا کنه... یعنی قراره بی تی اس رو ببینم... وای ششووگگااا
باید خودمو وقتی میبینمش کنترل کنم چون احتمال اینکه بپرم بغلش و داد بزنم :شوگگااا تو بایس منییی؛ خیلی زیاده
برادرم خندید و گفت : ببینم اجازه میدن منم همراهت بیام؟ چون اگه پیشت نباشم ممکنه خیلی دردسردرست کنی... :-):-)
-نوچ، متاسفانه قراره فقط منو آقای کیم باشیم اگه دلت میخواد میتونی آدیشن بدی و اگه قبول شدی خودت میتونی بیایی و ببینی شون
یه لبخند شیطانی زد و گفت : نیازی نیست. از اونجایی که هم قیافت وهم بدنت عالیه و هم با استعدادی پس بدون شک همه ی اعضای بی تی اس سعی میکنن باهات صمیمی بشن و بعدش... خب خودت میدونی ;-);-)
_ میدونی داری چه زری میزنی، منحرف؟
برادرم فقط خندید.
_تازه اگه با یکیشون صمیمی شدم که امیدوارم اون فرد شوگا باشه؛ قرار نیست تورو باهاش آشنا کنم
+خیلی ع...
ادامه حرف برادرم با صدای آقای کیم که اسم منو صدا میزد؛ نصفه موند. سریع به طرف آقای کیم دوییدم و تو راه برگشتم که ریکشن برادرم رو ببینم که وقتی متوجه شد من بهش نگاه میکنم ادامه حرفش رو گفت و من تونستم لبخونیش کنم :خیلی خیلی عنی. خندم گرفت. بهش یه لبخند زدم و به طرف آقای بستنی کیم ( چرا فقط واسه این بدبخت صدتا اسم پیدا میکنم؟؟؟ ) رفتم. آقای بستنی ( شرمنده...من نمیدونم چرا گیر دادم به اسم این بدبخت بیچاره) گفت : آماده ای؟ بریم؟ سرمو به نشونه بله تکون دادم و پشت سرش راه افتادم...
۱۲.۱k
۲۹ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.