p
"𝗠𝘆 𝗵𝗲𝗮𝗿𝘁, 𝗼𝘂𝗿 𝗲𝘆𝗲𝘀"
'p²⁴'
"هی مواظب باش":kook
داد زد اما انگار که واسه واکنش نشون دادن خیلی دیر بود.
آلیس واکنشی نشون نداد. نه اینکه نخواد، نمیتونست.
جونگکوک به سمت خیابون رفت؛ دست آلیس رو گرفت و به سمت خودش کشوند.
آلیس با تمام وجودش به بغل جونگکوک برخورد کرد.
چند لحظه گذشت. چشمهاش رو بست و یک نفس راحت کشید.
جونگکوک، عطر موهای آلیس رو وارد ریههاش کرد و چشمهاش رو بست.
چند دقیقه بعد، جونگکوک از آلیس فاصله گرفت و به چشمهاش نگاه کرد.
"هی... حالت خوبه؟؟":kook
آلیس چشمهاش رو باز کرد اما از برقراری ارتباط چشمی دوری میکرد.
"عطرت... خیلی خوش بوئه":Alice
جونگکوک خندید
"میدونستی الان نزدیک بود بمیری؟":kook
آلیس به چشمهای جونگکوک نگاه کرد و لبخند زد.
"اما الان که زندم!":Alice
جونگکوک کلافه دستش رو داخل موهاش فرو برد.
"اه خدای من":kook
______
دارم به یه پایان غمگین فکر میکنم
'p²⁴'
"هی مواظب باش":kook
داد زد اما انگار که واسه واکنش نشون دادن خیلی دیر بود.
آلیس واکنشی نشون نداد. نه اینکه نخواد، نمیتونست.
جونگکوک به سمت خیابون رفت؛ دست آلیس رو گرفت و به سمت خودش کشوند.
آلیس با تمام وجودش به بغل جونگکوک برخورد کرد.
چند لحظه گذشت. چشمهاش رو بست و یک نفس راحت کشید.
جونگکوک، عطر موهای آلیس رو وارد ریههاش کرد و چشمهاش رو بست.
چند دقیقه بعد، جونگکوک از آلیس فاصله گرفت و به چشمهاش نگاه کرد.
"هی... حالت خوبه؟؟":kook
آلیس چشمهاش رو باز کرد اما از برقراری ارتباط چشمی دوری میکرد.
"عطرت... خیلی خوش بوئه":Alice
جونگکوک خندید
"میدونستی الان نزدیک بود بمیری؟":kook
آلیس به چشمهای جونگکوک نگاه کرد و لبخند زد.
"اما الان که زندم!":Alice
جونگکوک کلافه دستش رو داخل موهاش فرو برد.
"اه خدای من":kook
______
دارم به یه پایان غمگین فکر میکنم
- ۹.۱k
- ۲۴ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط