پارت

پارت 43

خدمتکار : شاه دخت لطفا بیاین بهتون اتاقتون رو نشون بدم
ات : باشه

خدمتکار به ات اتاق سلطنتیش رو نشون میده و ات به جیمین دستور میده که بیاد داخل اتاق
و خدمتکار تعظیم میکنه و از اون ها فاصله میگیره

جیمین : چرا بهم نگفتی دختر پادشاهی
ات : همونطور که پدرم گفت من وقتی که متولد شدم با یه نفر دیگه بزرگ شدم
جیمین : فکر کردم دروغه
ات :هر طور میخوای فکر کن اما این حقیقته که خودم باهاش کنار امدم
پس بهتره تو هم باور کنی
جیمین : فکر نمیکردم پدرت بخواد من محافظ شخصیت بشم
ات : هوم چون زیاد پدرمو نمیشناسم نمیتونم بگم از کارش شکه شدم جیمین ات رو محکم میکوبه به دیوار
و یه دستشو یه طرف ات میزاره
و با اون چشمای خمار و قرمزش تو چشاش ات نگاه میکنه و یه نیشخند ترسناک میزنه

جیمین : چیشوده خیلی با جرعت با من حرف میزنی قبل از اینکه بفهمی دختر پادشاهی با من من حرف میزدی
ات : من هیچ وقت با من من باهات حرف نزدم حالا ازم فاصله بگیر
وگرنه ......
جیمین : وگرنه چی به پدرت میگی بیاد نجاتت بده
ات : سه ثانیه وقت داری ازم فاصله بگیری وگرنه جیغ میزنم
جیمین : خب چرا به سربازا دستور نمیدی منو از اینجا ببرن
ات : اگه ازم فاصه نگیری این کارو میکنم
دیدگاه ها (۱)

فالوورای گلم میترسم این خبر رو بدم بعدش چنلم مسدود بشه ولی م...

پارت ۴۴ات: جیمین اخرین هشدارمه جیمین: عوم... منتظرم جیمین : ...

پارت ۴۲جیمین : من حسی به شاه دخت ندارم با اجازه میخوام برم پ...

پارت ۴۱پادشاه: به عنوان مجازاتت پارک جیمین م..... ات: لطفا.....

پارت ۳۷ات: نکنه فهمیده موچی هاشو خوردم خدمتکار دوم از ترس جی...

پارت ۳۶ات: بالاخره میتونیم بریم جیمین: اره ات: اخیش بالاخره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط