Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part194

#paniz

با لبخند بغلش کردم
_چرا انقدر دیر کردی

بوسه ای به موهام زد و با هم سمت اتاقی که پایین درنظر گرفته بودم رفتیم
رضا: یکم سرم شلوغ بود اما یه خبر خوب دارم

با چشمام نگاهش کردم
_خب چیه این خبر خوب

چشمکی زد
رضا: با محمد حرف زدم یکم دردودل کردیم و متوجه شدیم مقصر م...

_نه نه گفتم که قربونت برم ، تقصیر منِ نه تو

آروم نشوند رو تخت
رضا: این بحث رو دیگه تموم میکنیم خب فعلا تو فیکس مواظب خودت باش و مراقبت کن ...به هیچی به جز خودمون و بچهامون فکر نکن خب

سری به نشونه آره تکون داد و چشم باز و بسته کردم
_باشه

خم شد و صورتش رو مماس صورتم قرار داد
رضا: آفرین رز وحشی

لبام رو به دندون گرفت مثل عطش به کام گرفته بود ، کمی بعد منم همراهیش کردم

خیلی هریس ادامه می‌داد لبای مثل آتیش رو ، روی گردنم قرار گرفت و بوسه ی کوتاهی زد

دستام رو دور گردنش حلقه کردم و کمی خودم رو بالا کشیدم نفسی از عطر تنش کردم
_خیلی دوست دارم

دستی به پشت‌ام کشید و به صورت دوراني ماساژ می‌داد کمی بعد ازم جدا شد و نگاهم کرد
رضا: چیشده یه جوری

نچی کردم
_نه خوبم

اما دلم از حرف متین شکسته بود ، منظوری نداشت اما من خیلی حساس شده بودم دست خودم نبود

رضا: یه چیزی هست به وقت میدم تا شب بگی

میدونستم گیره به هعی زوم میشه روی من
_یکم ناراحت شدم اما تقصیره کسی نیست من حساس شدم

رضا: خب کیه

با انگشتام بازی می‌کردم تا از زیر نگاه‌اش خلاص بشم اما مگه می‌شد
_ولش کن قرار شد دیگه اون بحث رو تموم کنیم

رضا: کی گفت

_انقدر گیر نده دیگه پاشو ببینم این همه مدت منتظرت بودیم تا بیای شام بخوریم ضعف کردیم بعد ما چپیدیم تو اتاق

بلند شدم
_لباست رو عوض کن بیا

ار اتاق بیرون اومدم و رفتم سمت میز آروم صندلی رو کشیدم و نشستم
بقیه تک و تک میومدن و رضا هم اومد

*
*
*
*

به تاج تخت تکیه داده بود و به شکمم نگاه می‌کرد هر چند دقیقه یکبار تکون میخوردن و راحت دیده می‌شد

انقدر ذوق و هیجان داشتم که فقط منتظر رضا بودم تا از حموم بیاد

تندتند وول میخوردن و خیلی راحت دیدم می‌شدن
در سرویس باز شد و رضا اومد
_کجایی بیا پیشم

خنده ای کرد
رضا: چیشده حاملگی بهت فشار آورده نصف شب زل زدی به شکمت

_مسخره بیا نگاه کن

لباس عوض کرده اومد و خواست پنجره رو ببنده
_نبند هوا گرمه

متعجب نگام کرد
رضا: کجا گرمه نمیبینی هوا سرده

_الان من گرممه بعد می‌بندیم

سری تکون داد و کنار نشست چون تاپ و شلوار پوشیده بودم خیلی راحت شکمم دیده می‌شد
رضا: خب رز وحشی اینجا چیزی معلوم نیست

_هست وایستا

کمی بعد قسمتی از بالای شکمم تکون خورد و یکم بالا اومد با هیجان گفتم
_دیدی

دست دور شونم حلقه کرد....


#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۱۰)

• Wild rose cabaret •#part195#panizسر رو شونه‌اش گذاشتم _خوب...

• Wild rose cabaret •#part196#panizدستی به گونم کشید رضا: پا...

• Wild rose cabaret •#part193#leoreza نفسی از حرص و خشم کشید...

• Wild rose cabaret •#part192#leoreza فرانک: دیگه وقت ناهار ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۹

Novel panleo ♡ #part⁴⁸ ♡『 paniz 』با غلت خوردن از خواب بیدار ...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: اوه، عجیبه... هه هه... سلام به همگی.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط