روح آبی
#روح آبی
#پارت۵۰
تمام مدت کلاس به هیا نگاه می کرد و مطمئن بود که اونم متوجه نگاه خیرش شده
دست خودش نبود!
واقعا نمیتونست چشم ازش برداره
۲ ماه دوری براش مثل ۲ سال دوری گذشت
وسایلش رو داخل کیفش جا داد
_خسته نباشید دوستان
مشغول جمع کردن وسایل آزمایش بود و مطمئن که هیا هنوز اونجاست و بیرون نرفته
یعنی قرار بود باهاش حرف بزنه!😃
دقیقا صورتش مثل استیکر بالا شده بود
بلاخره هیا خودش رو بهش رسوند
دستش رو روی شونه ی اون غریبه ی آشنا گذاشت
_آقای جئون؟
برگشت و با چهره ای خندان نگاهش کرد
هیا احمق نبود و متوجه تغییر حالت اون بود ولی چرا؟
_جانم؟
هیا سست نبود اما با این کلمه حالت بدی بهش دست داد
البته که این حالت بد مرور خاطرات بود
_میشه دلیل اینکارتونو بدونم؟
خب قطعا منظورش بودنش نبود نه؟
_دلیل چی؟
_کار کردن اینجا!
کوک جلوی خودش رو گرفت اما پوزخندش دیده شد
اون باهوش بود، ولی مگه قرار بود هیا بدونه
_متوجه حرفت نمی شم من دارم کار خودمو می کنم
خب شاید زیاده روی کرده بود
برگشت که بره که صدایی متوقفش کرد
_میدونم هنوزم دوسم داری دلت رو دوباره به دست میارم من از اون پسر، دوست پسربهتریم یا شایدم شوهر
قفل کرده بود یعنی نمیدونست چی بگه که پسر از کنارش رد شد و از کلاس بیرون رفت
با زنگ خوردن گوشیش از افکارش بیرون اومد
_الو؟
...
_باشه لی لی(اسمی که هیا روی مین لی گذاشته)
_هیونگ باور نکردنیه!
جین پوزخندی زد و دوباره به برادر پسر نگاه کرد
_امیدوارم دلبریت برای اون دختر کار دست کلاسم و کار آموزا نده
_نه اصلا من حواسم جمعه
نامجون پیکش رو برداشت که با حرف کوک تمام محتویات دهانش توی صورت جین که رو به روش بود ریخت
_هیونگ من دوباره نمی خوام عمو شم؟
خب چهره ی جین خیلی عصبانی بود پس باید فلنگ رو می بست
_کوک گندت بزنن
با عجله بلند شد و شروع به دویدن کرد
_نامجون بی شعور قبرت کندس!
فریاد جین همراه با رفتنش به دنبال نامجون شد
گوشیش رو برداشت و به شماره ی سیو شده نگاهی انداخت و پوزخندی زد
شماره هیا رو از اطلاعات کارآموزا برداشته بود
(oxygen❤️)
(اکسیژن❤️)
لبخندی به شماره زد و توی رویاهاش غرق شد
لبخند قشنگش باعث ذوب شدن دل هرکس میشد پس چرا برای هیا نشه
...
#بی تی اس
#پارت۵۰
تمام مدت کلاس به هیا نگاه می کرد و مطمئن بود که اونم متوجه نگاه خیرش شده
دست خودش نبود!
واقعا نمیتونست چشم ازش برداره
۲ ماه دوری براش مثل ۲ سال دوری گذشت
وسایلش رو داخل کیفش جا داد
_خسته نباشید دوستان
مشغول جمع کردن وسایل آزمایش بود و مطمئن که هیا هنوز اونجاست و بیرون نرفته
یعنی قرار بود باهاش حرف بزنه!😃
دقیقا صورتش مثل استیکر بالا شده بود
بلاخره هیا خودش رو بهش رسوند
دستش رو روی شونه ی اون غریبه ی آشنا گذاشت
_آقای جئون؟
برگشت و با چهره ای خندان نگاهش کرد
هیا احمق نبود و متوجه تغییر حالت اون بود ولی چرا؟
_جانم؟
هیا سست نبود اما با این کلمه حالت بدی بهش دست داد
البته که این حالت بد مرور خاطرات بود
_میشه دلیل اینکارتونو بدونم؟
خب قطعا منظورش بودنش نبود نه؟
_دلیل چی؟
_کار کردن اینجا!
کوک جلوی خودش رو گرفت اما پوزخندش دیده شد
اون باهوش بود، ولی مگه قرار بود هیا بدونه
_متوجه حرفت نمی شم من دارم کار خودمو می کنم
خب شاید زیاده روی کرده بود
برگشت که بره که صدایی متوقفش کرد
_میدونم هنوزم دوسم داری دلت رو دوباره به دست میارم من از اون پسر، دوست پسربهتریم یا شایدم شوهر
قفل کرده بود یعنی نمیدونست چی بگه که پسر از کنارش رد شد و از کلاس بیرون رفت
با زنگ خوردن گوشیش از افکارش بیرون اومد
_الو؟
...
_باشه لی لی(اسمی که هیا روی مین لی گذاشته)
_هیونگ باور نکردنیه!
جین پوزخندی زد و دوباره به برادر پسر نگاه کرد
_امیدوارم دلبریت برای اون دختر کار دست کلاسم و کار آموزا نده
_نه اصلا من حواسم جمعه
نامجون پیکش رو برداشت که با حرف کوک تمام محتویات دهانش توی صورت جین که رو به روش بود ریخت
_هیونگ من دوباره نمی خوام عمو شم؟
خب چهره ی جین خیلی عصبانی بود پس باید فلنگ رو می بست
_کوک گندت بزنن
با عجله بلند شد و شروع به دویدن کرد
_نامجون بی شعور قبرت کندس!
فریاد جین همراه با رفتنش به دنبال نامجون شد
گوشیش رو برداشت و به شماره ی سیو شده نگاهی انداخت و پوزخندی زد
شماره هیا رو از اطلاعات کارآموزا برداشته بود
(oxygen❤️)
(اکسیژن❤️)
لبخندی به شماره زد و توی رویاهاش غرق شد
لبخند قشنگش باعث ذوب شدن دل هرکس میشد پس چرا برای هیا نشه
...
#بی تی اس
۲.۴k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.