p2
تلوپ تلوپ به سمت دستشویی توی اتاقم رفتم از آینه به خودم نگاهی کردم
_________________________
صورتم بهم ریخته بود شستمشون و موهای سیاهمو شونه کردم لباس فرم رو پوشیدم و رفتم پایین
+صبح بخیر
پدر:صبح بخیر دخترم
وقتی سرجام نشستم جای یکی رو توی میز حس نکردم اون کسی نبود جز کانگ جون برام کنجکاو بود که چرا نیس برای همین به پدرم گفتم
+کانگ جون کجاس؟
پدر:از اتاقش بیرون نیومده حتمی خوابه
+شما شرکت میرین؟؟
پدر:آره یه سری کارا دارم باید انجامشون بدم شایدم شب نیام
+اوه اوک
مینسو:لارا بودو دیر شد
+اومدم..فعلا
پدر:مواظب خودت باش
چیزی نگفتم کتانی هامو با دمپایی خونگی عوض کردم کولم رو برداشتم و سوار ماشینی که برامون آماده کرده بودن شدیم
ماشین شروع به حرکت کرد سرمو رو شیشه گذاشته که با صدای مین سو بهش توجه کردم
مینسو:لارا
+هوم
مینسو:سعی کن تو دانشگاه با کسی دعوا نکنی میدونی که هرکی معروف و ثروتمند باشه توی این دانشگاست پس شر به پا نکن
+قول نمیدم ولی سعیمو میکنم
مین سو:آی بچه پررو
بادیگارد:رسیدیم
+هی نمیخوای درو برامون با کنی؟
بادیگارد:م.. معذرت میخوام
+ببینم این تازه وارده؟
مینسو:آره
درو برام باز کرد و پیدا شدم بهش چپ چپ نگاه کردم که سرشو بیشتر خم کرد
+دیکه از این به بعد مواظب رفتارت باش
بادیگارد:چشم
با مین سو داخل دانشگاه رفتیم طبق معمول خیلی از بچه ها چشمشون به ما بود پسرا به من و دخترا هم به مین سو نمیدونم توی ما چی دیدن که دست بردار ما نیستن
مینسو:من میرم پیش بچه ها مواظب خودت باش
+اوهوم
رفتمو روی نیمکت نشستم بچه ها هنوز نیومده بودن سرمو به سمت آسمون ها بردم و چشمامو بستم.. با لگدی که به پام خورد برگشتم و به طرف مقابلم نگاه کردم وقتی فهمیدم کیه کلافه پوفی کشیدم
+باز چی میخوای؟؟؟
یونا:هیچی اومدم خبر بدم که قراره دوست پسرم بیاد این دانشگاه...اگه ببینم باهاش صمیمی شدی..یا باهاش حرف بزنی همینجا میکش
قبل اینکه بتونه حرف بزنه بلندشدم و تو یک سانتیش قرار گرفتم که حرفش توی دهنش موند
+بنال ببینم چی میگفتی
یونا:میکشمت
+آها میکشیم؟؟؟اونم تو؟؟؟هه خیلی خری میدونستی؟دیگه جلو رام سبز نشو
اینو گفتم و رفتم
(یونا همون رقیب لارا و دوتا همدست داره مین جی و می سان)
مین جی:آیش خیلی دختر***
می سان:اگه به دوست پسر من چشم داشته باشه چی؟
یونا:شما باید هواستون به دوست پسرتون باشه اون نباید به عشق ما چشم داشته باشه...حالام بیاین بریم کلاس یکم دیگه پیداشون میشه
"Ji lara"
رفتم کلاس و بغل دست مین سو نشستم و سرمو قفل دستام روی میز گذاشتم مینسو هم مثل من سرشو روی میز گذاشت و بهم نگاه کرد
+باز چیه؟
مینسو:یونا دیگه چی میخواست ازت؟
+هعی مثل همیشه تهدید
مینسو:چی میگف
+تهدیدم میکرد که وقتی دوست پسرش اومد به این دانشگاه من بهش چشم نداشته باشم
با حالت مسخره ای اینارو لهش توضیح میدادم
استاد اومد کلاس نشست روی صندلیش و بهمون نگاه میکرد
استاد:بچه ها قراره چند تا دانش آموز جدید بیاد کمی صبر میکنیم اگه خبری نشد درسو شروع میکنیم
چند دیقه دیگه داشتم کلافه میشدم که صدای باز شدن در اومد و سه تا پسر اومدن داخل...
_________________________
صورتم بهم ریخته بود شستمشون و موهای سیاهمو شونه کردم لباس فرم رو پوشیدم و رفتم پایین
+صبح بخیر
پدر:صبح بخیر دخترم
وقتی سرجام نشستم جای یکی رو توی میز حس نکردم اون کسی نبود جز کانگ جون برام کنجکاو بود که چرا نیس برای همین به پدرم گفتم
+کانگ جون کجاس؟
پدر:از اتاقش بیرون نیومده حتمی خوابه
+شما شرکت میرین؟؟
پدر:آره یه سری کارا دارم باید انجامشون بدم شایدم شب نیام
+اوه اوک
مینسو:لارا بودو دیر شد
+اومدم..فعلا
پدر:مواظب خودت باش
چیزی نگفتم کتانی هامو با دمپایی خونگی عوض کردم کولم رو برداشتم و سوار ماشینی که برامون آماده کرده بودن شدیم
ماشین شروع به حرکت کرد سرمو رو شیشه گذاشته که با صدای مین سو بهش توجه کردم
مینسو:لارا
+هوم
مینسو:سعی کن تو دانشگاه با کسی دعوا نکنی میدونی که هرکی معروف و ثروتمند باشه توی این دانشگاست پس شر به پا نکن
+قول نمیدم ولی سعیمو میکنم
مین سو:آی بچه پررو
بادیگارد:رسیدیم
+هی نمیخوای درو برامون با کنی؟
بادیگارد:م.. معذرت میخوام
+ببینم این تازه وارده؟
مینسو:آره
درو برام باز کرد و پیدا شدم بهش چپ چپ نگاه کردم که سرشو بیشتر خم کرد
+دیکه از این به بعد مواظب رفتارت باش
بادیگارد:چشم
با مین سو داخل دانشگاه رفتیم طبق معمول خیلی از بچه ها چشمشون به ما بود پسرا به من و دخترا هم به مین سو نمیدونم توی ما چی دیدن که دست بردار ما نیستن
مینسو:من میرم پیش بچه ها مواظب خودت باش
+اوهوم
رفتمو روی نیمکت نشستم بچه ها هنوز نیومده بودن سرمو به سمت آسمون ها بردم و چشمامو بستم.. با لگدی که به پام خورد برگشتم و به طرف مقابلم نگاه کردم وقتی فهمیدم کیه کلافه پوفی کشیدم
+باز چی میخوای؟؟؟
یونا:هیچی اومدم خبر بدم که قراره دوست پسرم بیاد این دانشگاه...اگه ببینم باهاش صمیمی شدی..یا باهاش حرف بزنی همینجا میکش
قبل اینکه بتونه حرف بزنه بلندشدم و تو یک سانتیش قرار گرفتم که حرفش توی دهنش موند
+بنال ببینم چی میگفتی
یونا:میکشمت
+آها میکشیم؟؟؟اونم تو؟؟؟هه خیلی خری میدونستی؟دیگه جلو رام سبز نشو
اینو گفتم و رفتم
(یونا همون رقیب لارا و دوتا همدست داره مین جی و می سان)
مین جی:آیش خیلی دختر***
می سان:اگه به دوست پسر من چشم داشته باشه چی؟
یونا:شما باید هواستون به دوست پسرتون باشه اون نباید به عشق ما چشم داشته باشه...حالام بیاین بریم کلاس یکم دیگه پیداشون میشه
"Ji lara"
رفتم کلاس و بغل دست مین سو نشستم و سرمو قفل دستام روی میز گذاشتم مینسو هم مثل من سرشو روی میز گذاشت و بهم نگاه کرد
+باز چیه؟
مینسو:یونا دیگه چی میخواست ازت؟
+هعی مثل همیشه تهدید
مینسو:چی میگف
+تهدیدم میکرد که وقتی دوست پسرش اومد به این دانشگاه من بهش چشم نداشته باشم
با حالت مسخره ای اینارو لهش توضیح میدادم
استاد اومد کلاس نشست روی صندلیش و بهمون نگاه میکرد
استاد:بچه ها قراره چند تا دانش آموز جدید بیاد کمی صبر میکنیم اگه خبری نشد درسو شروع میکنیم
چند دیقه دیگه داشتم کلافه میشدم که صدای باز شدن در اومد و سه تا پسر اومدن داخل...
۳۱.۳k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.