p4
از اتاق اومدیم بیرون
________
"Kim taehyung"
درسته امروز اولین روزیه که میبینمش ولی دختره مورد علاقه منه...
رفتم روی صندلی کلاس نشستم و از پنجره به حیاط نگاه میکردم با چشام دنبال لارا میگشتم پیداش کردم داشت با یه پسر حرف میزد بعد دویدن به سمت پشت حیاط نکنه دوست پسر داره؟یااا تهیونگا به تو چه اصلا رل داشته باشه به توچه ولی اکه اتفاقا واسش بیوفته؟نه من اونو دوسش ندارم فقط میخوام کمکش کنم خواستم از در کلاس بزنم بیرون ولی یونا دستمو گرفت و به سمت خودش کشید دستشو روی گونم گذاشت کنارش زدم
تهیونگ:یونا الان وقتش نیس
یونا:تهیونگا بیا بریم ناهار بخوریم وقت ناهاره
الام فهمیدم چه سوتی دادم دستشو با دستام گره زد و به سمت سرف غذا رفتیم روی میز که جیمین و جونگ کوک به دوست دختراشون نشسته بودن رفتیم سینی غذا رو روی میز گذاشتم و نشستم تا خواستم قاشق غذا رو داخل دهنم بزارم به حرف جیمین به سمتش برگشتم
جیمین:یونا یکم درمورد لارا بگو
مین جی:یااا جیمینا تو حق نداری اون سوالو بپرسی تو دوست دختر داری
جیمین:چی گفتم مگه نباید درمورد همکلاسیمون بدونیم
یونا:خوب دختر هرزه ای
تهیونگ:یونا بسه
یونا:چی؟
تهیونگ:اون هرزه نیس کم از کلمه هرزه استفاده کن
یونا:هه تو داری از اون دفاع میکنی؟
تهیونگ:دفاع نمیکنم ودی خوب نیس همش درموردش بد میگی
یونا:چیشده یروزع دل تورو برده؟
(علامت تهیونگ _میشه)
_یونااا
یونا لز رد صندلی بلند شدو رفت مین جی و می سان هم بلند شدن و دنبال یونا راه افتادن
جیمین:تهیونگا بنظرت زیاده روی نکردی؟
_حق نداره بین مردم فرق بزاره یا اونو جلوی همه مسخره کنه
جونگ کوک:دختر خوشگلیه
_اهم غذاتونو بخورین
جیمین:کجا؟
- میرم کلاس
توی راهرو قدم میزدم که لارا رو با یه پسر که زخمی شده بود دیدمش اومدن نزدیکتر
+برو کنار
-ها؟
+میگم برو کنار..جلوی راهرو گرفتی
الان فهمیدم که جلوی در کلاس بودم رفتم کنار و لارا اون پسرو گذاشت روی صندلی و خودشم نشست منم سرجام بغل دست لارا نشستم و الکی خودمو مشغول درس نوشتن میکردم تا بفهمم اون پسره کیه هیچکس داخل کلاس نبود (بعضی ها تو کتاب خانه و کلاس موسیقی و ...بودن)
+تو باید مواظب خودت باشی شاید بعدا از اینا بدتر اتفاق بیوفته واست اون موقع چیکار میکنی؟
مینسو:تو نگران نباش من خودم از پس همه چی بر میام
+خیلی دوست دارم داداش
مینسو:من بیشتر
داشتم بهشون نگاه میکردم که یه دفعه اون پسره برگشت و به من نگاه کرد منو زود رومو کردم به سمت کتاب
مینسو:هی تو
برگشتم سمتش
- چیه
مینسو:داری به حرفای ما گوش میدی؟
- به حرفای چندش شماها؟
یدفعه لارا بلند شد و یقمو گرفت ولی از جام بلند نشدم
+مواظب حرفای چندشت باش
دستمو زیر سرف گذاشتم و به چهره خفنش نگاه کردم لبخندی زدم گفتم
- دست چندشت رو روی من نزار
+عِه توهم زبون داشتی نمیدونستم؟
-ناراحت شدی؟
+هه اتفاقا خوشحال شدم که یکی رو پیدا کردم تا بتونم باهاش سر به سر بزارم
از جام بلند شدم که باعث شد چند قدم بره عقبتر پاش به میز گیر کرد داشت میوفتاد که دستمو رو کمر لختش گذاشتم و مانع افتادنش شدم سرمو طرف گوشش بردم تا جوری حرف زدم تا فقط منو اون بشنویم
- منم خوشحالم که دختر خوشگلی مثل تو پیدا کردم تا بتونم ازش استفاده بکنم
سرمو بردم عقب که دستشو گذاشت پشت گردنم و منو جلو کشید انقدر جلو کشید که فکر کردم میخواد ببوستم رفتم جلوتر ولی صورتش رو به سمت طرفین برد جوری که نفساش به گوشم میخورد
+منم اینطوری ازت...استفاده میکنم
انقدر تو شک بودم که نفهمیدم چیشد برادرش منو ازش جدا کرد
مینسو:مواظب باش با کی طرفی
کم کم بچه ها اومدن داخل و من نتونستم حرفمو بگم
________
"Kim taehyung"
درسته امروز اولین روزیه که میبینمش ولی دختره مورد علاقه منه...
رفتم روی صندلی کلاس نشستم و از پنجره به حیاط نگاه میکردم با چشام دنبال لارا میگشتم پیداش کردم داشت با یه پسر حرف میزد بعد دویدن به سمت پشت حیاط نکنه دوست پسر داره؟یااا تهیونگا به تو چه اصلا رل داشته باشه به توچه ولی اکه اتفاقا واسش بیوفته؟نه من اونو دوسش ندارم فقط میخوام کمکش کنم خواستم از در کلاس بزنم بیرون ولی یونا دستمو گرفت و به سمت خودش کشید دستشو روی گونم گذاشت کنارش زدم
تهیونگ:یونا الان وقتش نیس
یونا:تهیونگا بیا بریم ناهار بخوریم وقت ناهاره
الام فهمیدم چه سوتی دادم دستشو با دستام گره زد و به سمت سرف غذا رفتیم روی میز که جیمین و جونگ کوک به دوست دختراشون نشسته بودن رفتیم سینی غذا رو روی میز گذاشتم و نشستم تا خواستم قاشق غذا رو داخل دهنم بزارم به حرف جیمین به سمتش برگشتم
جیمین:یونا یکم درمورد لارا بگو
مین جی:یااا جیمینا تو حق نداری اون سوالو بپرسی تو دوست دختر داری
جیمین:چی گفتم مگه نباید درمورد همکلاسیمون بدونیم
یونا:خوب دختر هرزه ای
تهیونگ:یونا بسه
یونا:چی؟
تهیونگ:اون هرزه نیس کم از کلمه هرزه استفاده کن
یونا:هه تو داری از اون دفاع میکنی؟
تهیونگ:دفاع نمیکنم ودی خوب نیس همش درموردش بد میگی
یونا:چیشده یروزع دل تورو برده؟
(علامت تهیونگ _میشه)
_یونااا
یونا لز رد صندلی بلند شدو رفت مین جی و می سان هم بلند شدن و دنبال یونا راه افتادن
جیمین:تهیونگا بنظرت زیاده روی نکردی؟
_حق نداره بین مردم فرق بزاره یا اونو جلوی همه مسخره کنه
جونگ کوک:دختر خوشگلیه
_اهم غذاتونو بخورین
جیمین:کجا؟
- میرم کلاس
توی راهرو قدم میزدم که لارا رو با یه پسر که زخمی شده بود دیدمش اومدن نزدیکتر
+برو کنار
-ها؟
+میگم برو کنار..جلوی راهرو گرفتی
الان فهمیدم که جلوی در کلاس بودم رفتم کنار و لارا اون پسرو گذاشت روی صندلی و خودشم نشست منم سرجام بغل دست لارا نشستم و الکی خودمو مشغول درس نوشتن میکردم تا بفهمم اون پسره کیه هیچکس داخل کلاس نبود (بعضی ها تو کتاب خانه و کلاس موسیقی و ...بودن)
+تو باید مواظب خودت باشی شاید بعدا از اینا بدتر اتفاق بیوفته واست اون موقع چیکار میکنی؟
مینسو:تو نگران نباش من خودم از پس همه چی بر میام
+خیلی دوست دارم داداش
مینسو:من بیشتر
داشتم بهشون نگاه میکردم که یه دفعه اون پسره برگشت و به من نگاه کرد منو زود رومو کردم به سمت کتاب
مینسو:هی تو
برگشتم سمتش
- چیه
مینسو:داری به حرفای ما گوش میدی؟
- به حرفای چندش شماها؟
یدفعه لارا بلند شد و یقمو گرفت ولی از جام بلند نشدم
+مواظب حرفای چندشت باش
دستمو زیر سرف گذاشتم و به چهره خفنش نگاه کردم لبخندی زدم گفتم
- دست چندشت رو روی من نزار
+عِه توهم زبون داشتی نمیدونستم؟
-ناراحت شدی؟
+هه اتفاقا خوشحال شدم که یکی رو پیدا کردم تا بتونم باهاش سر به سر بزارم
از جام بلند شدم که باعث شد چند قدم بره عقبتر پاش به میز گیر کرد داشت میوفتاد که دستمو رو کمر لختش گذاشتم و مانع افتادنش شدم سرمو طرف گوشش بردم تا جوری حرف زدم تا فقط منو اون بشنویم
- منم خوشحالم که دختر خوشگلی مثل تو پیدا کردم تا بتونم ازش استفاده بکنم
سرمو بردم عقب که دستشو گذاشت پشت گردنم و منو جلو کشید انقدر جلو کشید که فکر کردم میخواد ببوستم رفتم جلوتر ولی صورتش رو به سمت طرفین برد جوری که نفساش به گوشم میخورد
+منم اینطوری ازت...استفاده میکنم
انقدر تو شک بودم که نفهمیدم چیشد برادرش منو ازش جدا کرد
مینسو:مواظب باش با کی طرفی
کم کم بچه ها اومدن داخل و من نتونستم حرفمو بگم
۳۳.۲k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.