p9
p9
(گذر زمان)
الان جی 18 سالشه ات و تهیونگ مثل زن و شوهر هایی که خیلی رمانتیک و عاشقانه نیستند دوستانه بودن چون هنوز عشق زندگیشون رو فراموش نکرده بودن و نمیتونستن بپذیرند،جی نفرتش به ات باقی مانده بود اما در حضور تهیونگ اجازه نگاه چپ به ات نداشت،تهیونگ برای کار اش خارج از کشور رفته بود 1 ماه انجا بود،بدون خبر به ات یا جی برای سوپرایز کردن انها بی صدا در خانه را باز کرد اما بی صدا فقط گوش داد،جی با صدای بلند سر ات فریاد میزد و ات داشت گریه میکردجی: تو مادر ناتنی من هستی نیشخند با داد صحبت میکندپدر هم اینجا نیست من میتونم هر بلای سر توی هرزه بیارم تهیونگ با تعجب به حرف ها گوش داد،ات و جی از وجود او در پشت در خبر نداشتندجی: اگه در مورد تجاوز من بهت به کسی و یا به تهیونگ بگی بدتر سرت میارم میدونی اخه تو نامادری منیتهیونگ بعد از شنیدن این جمله /تجاوز/ دیوانه شد با شدت در را باز کرد و وارد خانه شد با صدای بلند سر جی داد زد تهیونگ: چی میگی بچه جون ،تو به مادرت تجاوز کردیبا چشم های دیوانه به جی نگاه میکند،جی با اخم میگویدجی: اون نامادریِ من است من بچه اون نیستم که بهش احترام بزارمتهیونگ سیلی محکمی زد به صورت جیتهیونگ: حرومزاده، به او نگو نامادری!!!، اون تو رو بزرگ کرده میفهمی حالا از خانه من گمشو بیرون هر قبرستانی میخواهی برو احمقجی را از خانه پرت میکند بیرون
منتظر نظرتم بیب♡
(گذر زمان)
الان جی 18 سالشه ات و تهیونگ مثل زن و شوهر هایی که خیلی رمانتیک و عاشقانه نیستند دوستانه بودن چون هنوز عشق زندگیشون رو فراموش نکرده بودن و نمیتونستن بپذیرند،جی نفرتش به ات باقی مانده بود اما در حضور تهیونگ اجازه نگاه چپ به ات نداشت،تهیونگ برای کار اش خارج از کشور رفته بود 1 ماه انجا بود،بدون خبر به ات یا جی برای سوپرایز کردن انها بی صدا در خانه را باز کرد اما بی صدا فقط گوش داد،جی با صدای بلند سر ات فریاد میزد و ات داشت گریه میکردجی: تو مادر ناتنی من هستی نیشخند با داد صحبت میکندپدر هم اینجا نیست من میتونم هر بلای سر توی هرزه بیارم تهیونگ با تعجب به حرف ها گوش داد،ات و جی از وجود او در پشت در خبر نداشتندجی: اگه در مورد تجاوز من بهت به کسی و یا به تهیونگ بگی بدتر سرت میارم میدونی اخه تو نامادری منیتهیونگ بعد از شنیدن این جمله /تجاوز/ دیوانه شد با شدت در را باز کرد و وارد خانه شد با صدای بلند سر جی داد زد تهیونگ: چی میگی بچه جون ،تو به مادرت تجاوز کردیبا چشم های دیوانه به جی نگاه میکند،جی با اخم میگویدجی: اون نامادریِ من است من بچه اون نیستم که بهش احترام بزارمتهیونگ سیلی محکمی زد به صورت جیتهیونگ: حرومزاده، به او نگو نامادری!!!، اون تو رو بزرگ کرده میفهمی حالا از خانه من گمشو بیرون هر قبرستانی میخواهی برو احمقجی را از خانه پرت میکند بیرون
منتظر نظرتم بیب♡
۶۹۹
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.