🥀فصل دوم پارت 11🥀
🥀فصل دوم پارت 11🥀
جیمین که در حاله وارد شدن اوتاق بود گفت
جیمین : اخخخخخ دلم خیلی میخواد زنم بغلم بگیره و تا فردا بخوابم
منم پشته سرش وارده اوتاق شدم
ات : هی آروم تر اگه کسی بشنوه چی
جیمین : خب بزار بشنوه
ات : نه من خجالت می کشم دست ندارم
روبه تخت نشستم جیمین هم رفت سمته کمد لباس و پیراهنشو در آوردم و تویه کمد میکشت اما چیزی پیدا نکرد و روبه من کرد
جیمین : اون وقت چرا خجالت میکشی
ات : خوب نمیدونم(کیوت)
جیمین اومد رویه تخت دراز کشید
ات : میخواهی اینجوری بخوابی
جیمین : چجوری
ات : اینحوری (اشاره به بدنش )
جیمین : آهان من عادت دارم اینحوری بخوابم
ات : اما من دوست ندارم این جوری بخوابی اگه یکی بیاد تویه اوتاق چی
جیمین : اول اینکه کسی اوتاقه ما نمیاد اگه هم بیاد درمیزنن خوب راستش بیاد هیچ اشکالی نداره
عصبانی شدم از رویه تخت بلند شدم
ات : باشه پس خوب بخوابی با حرس رفتم سمته پنچره به بیرون نگاه میکردم
جیمین اوفی کشید و اومد سمتم دستاشو دوره کمرم حلقه کرد لباشو گذاشت رویه گردنم که باعث شد نفسم بند شه چشمام رو بستم یه نفسه از تحه دلم کشیدم
بوسی رو رویه گردنم گذاشت و تویه گوشم گفت
جیمین: تازه آشتی کرده بودیم که تورو خدا قهر نکن شیرینی من عشقم خواهش میکنم
ات: برو بخواب
جیمین : اذیتم نکن بدونه تو خوابم نمیاد بریم بخوابیم
ات: خوابم نمیاد
جیمین : تا تو نیای نمیخواهم (کیوت)من دو شب نخوابیدم چجوری دلت میاد من گناه ندارم منو دوست نداری
به جیمین نگاه کردم از شدت کیوتیش خندم گرفت
ات: باشه بریم
همین که حرفم تموم نشده بود براید استایل بغلم کرد و منو گذاشت رویه تخت و کنارم رویه تخت دراز کشید سفت بغلم کرد
جیمین: بخوابیم
ات : تو بخواب
جیمین: نه باهام میخوابیم
ات : نه تو بخواب
جیمین : گفتم باهام میخوابیم
یه خندیی کردم و گردنشو بوس کردم و گفتم
ات : باشه
حالت چهرش عوض شد
جیمین : بوسم کردی اونم رویه گردنم ؟؟
ات : خوشت نمیومد ببخشید دیگه بوست نمیکنم
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست شیرینی من مخواهی منم گازت بگیرم
ات : نه
جیمین : پس گازت میگیرم
ات : نه درد داره
جیمین : خوب پس گازت میگیرم
لباشو گذاشت پایینه گردنم و سفت گازم گرفت
ات : اخخخخخخخ جیمین خیلی بدی ولم کن درد داره
جیمین سرشو اوربالا و رویه بالشت گذاشت
جیمین : نه درد نداره
ات : خیلی هم درد داره خیلی بدی
جیمین : مهم نیست فقد اینو میدونم که تو ماله منی هرکاری باهات بکنم هیچ کسی هتا حقه حرف زدن رو هم نداره هتا تو
یه لحظه کوتاه لبامو بوس کرد که اصلا اهمیت ندادم و بهش پشت کردم
ات : خوب بخوابی دست از بغل کردنم بر نداشت و دستاشو سفت دوره کمرم حلقه کرد و سرشو تویه گردنم فروع کرد بعد از چند مین خوابم برد
ادامه دارد
جیمین که در حاله وارد شدن اوتاق بود گفت
جیمین : اخخخخخ دلم خیلی میخواد زنم بغلم بگیره و تا فردا بخوابم
منم پشته سرش وارده اوتاق شدم
ات : هی آروم تر اگه کسی بشنوه چی
جیمین : خب بزار بشنوه
ات : نه من خجالت می کشم دست ندارم
روبه تخت نشستم جیمین هم رفت سمته کمد لباس و پیراهنشو در آوردم و تویه کمد میکشت اما چیزی پیدا نکرد و روبه من کرد
جیمین : اون وقت چرا خجالت میکشی
ات : خوب نمیدونم(کیوت)
جیمین اومد رویه تخت دراز کشید
ات : میخواهی اینجوری بخوابی
جیمین : چجوری
ات : اینحوری (اشاره به بدنش )
جیمین : آهان من عادت دارم اینحوری بخوابم
ات : اما من دوست ندارم این جوری بخوابی اگه یکی بیاد تویه اوتاق چی
جیمین : اول اینکه کسی اوتاقه ما نمیاد اگه هم بیاد درمیزنن خوب راستش بیاد هیچ اشکالی نداره
عصبانی شدم از رویه تخت بلند شدم
ات : باشه پس خوب بخوابی با حرس رفتم سمته پنچره به بیرون نگاه میکردم
جیمین اوفی کشید و اومد سمتم دستاشو دوره کمرم حلقه کرد لباشو گذاشت رویه گردنم که باعث شد نفسم بند شه چشمام رو بستم یه نفسه از تحه دلم کشیدم
بوسی رو رویه گردنم گذاشت و تویه گوشم گفت
جیمین: تازه آشتی کرده بودیم که تورو خدا قهر نکن شیرینی من عشقم خواهش میکنم
ات: برو بخواب
جیمین : اذیتم نکن بدونه تو خوابم نمیاد بریم بخوابیم
ات: خوابم نمیاد
جیمین : تا تو نیای نمیخواهم (کیوت)من دو شب نخوابیدم چجوری دلت میاد من گناه ندارم منو دوست نداری
به جیمین نگاه کردم از شدت کیوتیش خندم گرفت
ات: باشه بریم
همین که حرفم تموم نشده بود براید استایل بغلم کرد و منو گذاشت رویه تخت و کنارم رویه تخت دراز کشید سفت بغلم کرد
جیمین: بخوابیم
ات : تو بخواب
جیمین: نه باهام میخوابیم
ات : نه تو بخواب
جیمین : گفتم باهام میخوابیم
یه خندیی کردم و گردنشو بوس کردم و گفتم
ات : باشه
حالت چهرش عوض شد
جیمین : بوسم کردی اونم رویه گردنم ؟؟
ات : خوشت نمیومد ببخشید دیگه بوست نمیکنم
جیمین : نه اصلا اینجوری نیست شیرینی من مخواهی منم گازت بگیرم
ات : نه
جیمین : پس گازت میگیرم
ات : نه درد داره
جیمین : خوب پس گازت میگیرم
لباشو گذاشت پایینه گردنم و سفت گازم گرفت
ات : اخخخخخخخ جیمین خیلی بدی ولم کن درد داره
جیمین سرشو اوربالا و رویه بالشت گذاشت
جیمین : نه درد نداره
ات : خیلی هم درد داره خیلی بدی
جیمین : مهم نیست فقد اینو میدونم که تو ماله منی هرکاری باهات بکنم هیچ کسی هتا حقه حرف زدن رو هم نداره هتا تو
یه لحظه کوتاه لبامو بوس کرد که اصلا اهمیت ندادم و بهش پشت کردم
ات : خوب بخوابی دست از بغل کردنم بر نداشت و دستاشو سفت دوره کمرم حلقه کرد و سرشو تویه گردنم فروع کرد بعد از چند مین خوابم برد
ادامه دارد
۶.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.