هوس خان👑
#هوس_خان👑
#پارت154, 155
_مهتاب برام همیشه عزیز بوده و عزیز میمونه
این درخواستی که از تو دارم نه فقط به خاطر مهتاب بلکه بخاطر دختر خودم هم هست
این دوتا خواهر باید همیشه خوشحال باشن
با دلخوری گفتم
مطمئنی دختر خودت خوشحال؟ مطمئنی اینقدر بهش سخت نگرفتی اینقدر تهمت و حرف بی جا بارش نکردی؟
مطمئنی دختر خودت حالش خوبه؟
این بار سرشو بالا آورد و به صورتم نگاه کرد و گفت
_ من دخترم رو خوب میشناسم ساده است چیزی نمیفهمه میدونم اگر اتفاقی بین شما افتاده به خواست اون نبوده بدون شک تو مجبورش کردی اما بهش سخت گرفتم سخت گرفتم تا یاد بگیره که وقتی کسی شوهرخواهرشه برای اون ممنوعه
مردن براش بهتره تا اینکه اسمش کناره شوهر خواهرش بیاد...
سیگار روی زمین انداختم و با کفش خاموشش کردم و گفتم
حق نداری بهش سخت بگیری اون دختر معصومه و پاک از هیچی سر در نمیاره
اینکه چشم منو گرفته بود تقصیر اون نبود اینکه من دلم اونو میخواست تقصیر اون نبود من آدم ریاکار یا دروغگویی نیستم
رک و راست دارم با تو که مادرشی حرف میزنم
🌹#155👇👇
وقتی چشمم دختر تو رو گرفت اصلا مهتاب ندیده بودم و زنم نبود من قبل از مراسم عقد دختر تو دیدم قلبم براش لرزید اما به خاطر مسائلی که برام اهمیتی نداره به خاطر اجباری که روی دوشم گذاشته شد مجبور شدم با مهتاب عقد کنم....
تو میخوای مهتاب خوشبخت باشه قبول کردم و گفتم
باشه به اون دختر کاری نداشته باش من با مهتاب خوشبخت میشم از ما بچه میخوای اونم چشم بچه دار میشیم یه خانواده خوشبخت میشیم
اما توام سر قولی که به من دادی بمون
با نگاهی به مهتاب که کنار دخترای دیگه ایستاده بود و بگو بخند میکرد کرد و گفت
_ اما مهتاب راضی نیست
میگه هوایی شدی میگه میخوای برگردی فرنگ
این حرفها از کجا درآمده ؟
پوزخندی زدم و مثل اون نگاه مو به مهتاب دادم و گفتم
هوایی نشدم برای خوشبخت کردن خودشه مگه تو نمیخوای ما خوشبخت باشیم
برای اینکه بتونم زندگی کنم برای اینکه بتونم اینجا اتفاقاتی که افتاده رو فراموش کنم برای اینکه بتونم یه زندگی جدید و شروع کنم باید از اینجا دور بشم
برای همینه که داریم میریم اینو به مهتاب بفهمون که هر قدمی که از این به بعد بر میدارم به خاطر خوشبختیا اون و آرامش اونه همین و بس
من دارم خودمو خواسته هام فدا می کنم تا مهتاب در آرامش زندگی کنه
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
🍁🍁🍁🍁
#پارت154, 155
_مهتاب برام همیشه عزیز بوده و عزیز میمونه
این درخواستی که از تو دارم نه فقط به خاطر مهتاب بلکه بخاطر دختر خودم هم هست
این دوتا خواهر باید همیشه خوشحال باشن
با دلخوری گفتم
مطمئنی دختر خودت خوشحال؟ مطمئنی اینقدر بهش سخت نگرفتی اینقدر تهمت و حرف بی جا بارش نکردی؟
مطمئنی دختر خودت حالش خوبه؟
این بار سرشو بالا آورد و به صورتم نگاه کرد و گفت
_ من دخترم رو خوب میشناسم ساده است چیزی نمیفهمه میدونم اگر اتفاقی بین شما افتاده به خواست اون نبوده بدون شک تو مجبورش کردی اما بهش سخت گرفتم سخت گرفتم تا یاد بگیره که وقتی کسی شوهرخواهرشه برای اون ممنوعه
مردن براش بهتره تا اینکه اسمش کناره شوهر خواهرش بیاد...
سیگار روی زمین انداختم و با کفش خاموشش کردم و گفتم
حق نداری بهش سخت بگیری اون دختر معصومه و پاک از هیچی سر در نمیاره
اینکه چشم منو گرفته بود تقصیر اون نبود اینکه من دلم اونو میخواست تقصیر اون نبود من آدم ریاکار یا دروغگویی نیستم
رک و راست دارم با تو که مادرشی حرف میزنم
🌹#155👇👇
وقتی چشمم دختر تو رو گرفت اصلا مهتاب ندیده بودم و زنم نبود من قبل از مراسم عقد دختر تو دیدم قلبم براش لرزید اما به خاطر مسائلی که برام اهمیتی نداره به خاطر اجباری که روی دوشم گذاشته شد مجبور شدم با مهتاب عقد کنم....
تو میخوای مهتاب خوشبخت باشه قبول کردم و گفتم
باشه به اون دختر کاری نداشته باش من با مهتاب خوشبخت میشم از ما بچه میخوای اونم چشم بچه دار میشیم یه خانواده خوشبخت میشیم
اما توام سر قولی که به من دادی بمون
با نگاهی به مهتاب که کنار دخترای دیگه ایستاده بود و بگو بخند میکرد کرد و گفت
_ اما مهتاب راضی نیست
میگه هوایی شدی میگه میخوای برگردی فرنگ
این حرفها از کجا درآمده ؟
پوزخندی زدم و مثل اون نگاه مو به مهتاب دادم و گفتم
هوایی نشدم برای خوشبخت کردن خودشه مگه تو نمیخوای ما خوشبخت باشیم
برای اینکه بتونم زندگی کنم برای اینکه بتونم اینجا اتفاقاتی که افتاده رو فراموش کنم برای اینکه بتونم یه زندگی جدید و شروع کنم باید از اینجا دور بشم
برای همینه که داریم میریم اینو به مهتاب بفهمون که هر قدمی که از این به بعد بر میدارم به خاطر خوشبختیا اون و آرامش اونه همین و بس
من دارم خودمو خواسته هام فدا می کنم تا مهتاب در آرامش زندگی کنه
🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
🍁🍁🍁🍁
۹.۸k
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.