باورم کن... ( پارت ۲۸ )

《 ویو جیمین 》
میرم اتاقش، با دیدنش بغض میکنم
جیمین: ببین به چه روز انداختمت، ببخشید * بغض*
نگام میکنه
یوری: تقصیر تو نیست عشقم
دستشو میزاره رو صورتم دستشو میبوسم
جیمین: بهتری؟
یوری: اهوم، تو سوپتو خوردی دارو هاتو خوردی؟
جیمین: الان نگران منی؟ قربونت بشم من
یوری: خدانکنه نفسم بایدم نگران باشم عشقم
لبخند میزنم لپشو میبوسم
یوری: تنهایی؟
جیمین: نه، یونگی اینجاس
یوری: به اون چرا گفتی*استرس*
جیمین: چطور؟ چرا استرس گرفتی؟
یوری: میترسم همچی رو ازرچشم تو ببینه
جیمین: نترس، بعدم مهم نیس
یوری: مهمه، میشه صداش کنی
جیمین: چشم بانو
میرم بیرون یونگیو صدا میکنم باهام میاد تو
یونگی: بهتری؟
یوری: اهوم
یونگی: کاری داری با من؟
یوری: اهوم... بخدا تقصیر جیمین نیست جیمین خودش مریض بود من رفتم یکم قدم بزنم منو دزدیدن لطفا کاری با جیمین نداشته باش
یونگی: مخنده* میدونم نگران نباش من هیچی رو از چشم جیمین نمیبینم
یوری: مرسی اوپا
یونگی: *لبخند* من میرم خونه هانا تنهاست اگه چیزی خواستی به جیمین بگو بهم خبر بده باشه.
یوری: اهوم اوکی برو به سلامت مراقب خودت باش
یونگی: فعلا
میره
جیمین: دیدی
یوری: خب استرس داشتم نمیخوام بخاطر یچیز چرت و بی اهمیت از دستت بدم
جیمین: بی اهمیت ؟
یوری: اوهوم
جیمین: به تو این وضع افتادنت میگی بی اهمیت، بعد عطسه من برات با اهمیته😑
یوری: تو مهم تری واسم

حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جیمین
#یونگی
#فیک_جیمین
#فیک_شوگا
#فیک_یونمین
#bts
#BTS
#Jimin
#SG
#JM
#Suga