پارت بیست و یکم رمان تمام زندگی من
#پارت بیست و یکم#رمان_تمام_زندگی_من
نگین و سجاد چطور اینو راه داده بودن داخل واقعا نمیفهمم....یکی از پشت محکم دستمو گرفت خودش بود با تنفر زل زدم توی چشماشو گفتم دستمو ول کن
غرید:چته تو؟این همه بازی برای چیه؟
+خودت خوب میدونی چیشدع دستمو ول کن لعنتی
-علی دستشو ول کن بیاین داخل حرف بزنین
نگاهی ب نیما کردم و گفتم:من با این بهشتم نمیام داشتم زور میزدم.فراموشش کنم تو کع میدونستی چرا دوباره اینکارو کردی
بعدم رو به سجاد .و نگین گفتم:مرسی رفاقتو درحقم تموم کردین
دستمو از دست علی جدا کردم و رفتم سمت در خروجی ولی نیما اومد جلوی در وایساد و گفت:فاطمه لطفا بخاطر من یبار حرفاشو بشنو بعدا برو
+نمیخوام منم مثل یاسمن خانوم ضربه بزن و زندگیشو خراب کنم برو کنار
-یاسمنی در کار نیست
+یعنی چی؟
-بیا داخل تا حرف بزنیم زشته اینجا همسایه ها میبینن
نمیخواستم برم ولی نیما دستمو گرفت و برد توی خونه نگین کنارم نشست و گفت:ابجی بخدا ببخشید نمیخواستم اینطوری بشه فکر میکردم خوشحال میشی
علی روبروم نشست با عصبانیت زل زدم توی چشماش ولی اون چیزی نگفت
نیما شروع کرد:فاطمه اون فیلم بازی حسین و ابراهیم و یاسمن بودع
خودت میدونی حسین میخواسته بین شمارو بهم بزنه ابراهیمم بخاطر سهیلا تورو مقصر میدونه یاسمنم بخاطر اون سیلی باهات بده
همش بازی اونا بودع گوشیتم هک کردع بودن اگه دقت میکردی توی فیلم انگار صدای علی از جای بسته ای میومد
وقتایی که تو وعلی باهم حرف میزدین اونا وارد گوشیتون میشن و صداتون رو ضبط میکنن
و صدای علی رو جدا میکنن و میچسپونن کنار صدای یاسمن اینکارشون خیلی وقت میبرده ولی همونطور ک خودت میدونی ابراهیم یه حرفه ای توی این تخصصه
+وایسا وایسا یاسمن اصلا هک بلد نبود
نگین گفت:یادت میاد وقتی ک دوس پسرش دختره خوابیدع بود بهت گفت گوشیشو هک کن؟تو پیشش هک کردی اونم دیده و یاد گرفته
نگاهی به علی کردم سرشو انداخته بود پایین و با دستاش بازی میکرد
هضم قضیه برام سخت بود ،رفتم جلوش وایسادم و گفتم:خیلی سخته که باور کنم،ازم نخواه مثل قبل بهت اعتماد کنم
دروغ گفتم من بیشتر از پیش هم بهش اعتماد داشتم ولی خواستم ک مثلاااا طاقچه بالا بزارم
علی هم خوشحال بلند شد و بغلم کرد بچه ها خوشحال شدن و دست زدن علی زیر گوشم گفت:ببخشید بابت دستت
ازش جدا شدم و گفتم:خبببب چی برام گرفتی
خندید و گفت:بزار متولد بشی
+مگه ساعت چندع؟
نگین گفت:خانومه هوله میخواد زودی کادوهاشو بگیرع
+ببند بی زحمت
-عه سجاد ببین چی بهم میگه
-فاطمه میزنم سرویست میکنما
رفتم پشت علی قایم شدم و گفتم:علی ببین میخواد منو بزنه
نیما خندید و گفت:حقته نفله
چشامو ریز کردم و گفتم:دارم برات اقا نیما
علی از پشت بغلم کرد و گفت:سجاد خان دست بهش بزنی فکتو روی زمین تصور کن
شیر شدم و گفتم:ها ها ها خوردیش اقا سجاد؟نوش جونت
نگین با اون شکم گندش رفت توی آشپزخونه و با یه کیک شکلاتی برگشت روی کیک نوشته بود:بیشعور اکیپ تولدت مبارک زدم پس کله نیما و گفتم:کار توعه دیگه نه؟؟؟
دستی ب سرش کشید و گفت:خیلی ضایعست؟
-خیلی
نگین و سجاد چطور اینو راه داده بودن داخل واقعا نمیفهمم....یکی از پشت محکم دستمو گرفت خودش بود با تنفر زل زدم توی چشماشو گفتم دستمو ول کن
غرید:چته تو؟این همه بازی برای چیه؟
+خودت خوب میدونی چیشدع دستمو ول کن لعنتی
-علی دستشو ول کن بیاین داخل حرف بزنین
نگاهی ب نیما کردم و گفتم:من با این بهشتم نمیام داشتم زور میزدم.فراموشش کنم تو کع میدونستی چرا دوباره اینکارو کردی
بعدم رو به سجاد .و نگین گفتم:مرسی رفاقتو درحقم تموم کردین
دستمو از دست علی جدا کردم و رفتم سمت در خروجی ولی نیما اومد جلوی در وایساد و گفت:فاطمه لطفا بخاطر من یبار حرفاشو بشنو بعدا برو
+نمیخوام منم مثل یاسمن خانوم ضربه بزن و زندگیشو خراب کنم برو کنار
-یاسمنی در کار نیست
+یعنی چی؟
-بیا داخل تا حرف بزنیم زشته اینجا همسایه ها میبینن
نمیخواستم برم ولی نیما دستمو گرفت و برد توی خونه نگین کنارم نشست و گفت:ابجی بخدا ببخشید نمیخواستم اینطوری بشه فکر میکردم خوشحال میشی
علی روبروم نشست با عصبانیت زل زدم توی چشماش ولی اون چیزی نگفت
نیما شروع کرد:فاطمه اون فیلم بازی حسین و ابراهیم و یاسمن بودع
خودت میدونی حسین میخواسته بین شمارو بهم بزنه ابراهیمم بخاطر سهیلا تورو مقصر میدونه یاسمنم بخاطر اون سیلی باهات بده
همش بازی اونا بودع گوشیتم هک کردع بودن اگه دقت میکردی توی فیلم انگار صدای علی از جای بسته ای میومد
وقتایی که تو وعلی باهم حرف میزدین اونا وارد گوشیتون میشن و صداتون رو ضبط میکنن
و صدای علی رو جدا میکنن و میچسپونن کنار صدای یاسمن اینکارشون خیلی وقت میبرده ولی همونطور ک خودت میدونی ابراهیم یه حرفه ای توی این تخصصه
+وایسا وایسا یاسمن اصلا هک بلد نبود
نگین گفت:یادت میاد وقتی ک دوس پسرش دختره خوابیدع بود بهت گفت گوشیشو هک کن؟تو پیشش هک کردی اونم دیده و یاد گرفته
نگاهی به علی کردم سرشو انداخته بود پایین و با دستاش بازی میکرد
هضم قضیه برام سخت بود ،رفتم جلوش وایسادم و گفتم:خیلی سخته که باور کنم،ازم نخواه مثل قبل بهت اعتماد کنم
دروغ گفتم من بیشتر از پیش هم بهش اعتماد داشتم ولی خواستم ک مثلاااا طاقچه بالا بزارم
علی هم خوشحال بلند شد و بغلم کرد بچه ها خوشحال شدن و دست زدن علی زیر گوشم گفت:ببخشید بابت دستت
ازش جدا شدم و گفتم:خبببب چی برام گرفتی
خندید و گفت:بزار متولد بشی
+مگه ساعت چندع؟
نگین گفت:خانومه هوله میخواد زودی کادوهاشو بگیرع
+ببند بی زحمت
-عه سجاد ببین چی بهم میگه
-فاطمه میزنم سرویست میکنما
رفتم پشت علی قایم شدم و گفتم:علی ببین میخواد منو بزنه
نیما خندید و گفت:حقته نفله
چشامو ریز کردم و گفتم:دارم برات اقا نیما
علی از پشت بغلم کرد و گفت:سجاد خان دست بهش بزنی فکتو روی زمین تصور کن
شیر شدم و گفتم:ها ها ها خوردیش اقا سجاد؟نوش جونت
نگین با اون شکم گندش رفت توی آشپزخونه و با یه کیک شکلاتی برگشت روی کیک نوشته بود:بیشعور اکیپ تولدت مبارک زدم پس کله نیما و گفتم:کار توعه دیگه نه؟؟؟
دستی ب سرش کشید و گفت:خیلی ضایعست؟
-خیلی
۸.۹k
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.