پارت ۶۶
#پارت_۶۶
رفتم سمت اتاق ضبط...رفتم پیش عرفان..زدم تو کمرش
+چطوری داش عرفان؟...از آبجیمون چه خبر
_خوبم..آبجیتونم توخونس
راسی اینو نگفتم بهتون...آلما و عرفان عروسی کردن ولی بازم من نبودم.چون دکتر برام قدغن کرده بود...
+هنوز خاله نشدم؟
_نمیدونم
+وا نمیدونی ینی چی؟...نکنه خبراییه؟
_نه بابا الکی گفتم...فعلا خبری نیس
+ینی چی پوسیدم خو؟یه نی نی بیارین دیگه...برسام...برسام
_بله...چرا داد میزنی؟
+هنوز زن دایی نشدم
غش کرد از خنده:نه هنوز
+اه...پس کِی؟
ارتین اومد تو اتاق_خب بچه ها...بیاین سرکار...آماده این
همه اعلام آمادکی کردن....آرتین واقعا کارش حرف نداشت...خیلی اهنگ قشنگی بود..کار اهنک تموم شد..خواستم برم پیش ارتین.تازه یادم افتاد باهاش قهرم
_آنا
الهی فداش شم خودش صدام کرد
+بله
_بیا اینجا..قرارع پس فردا بریم آزمایش بدیم..باشه؟
+باشه
_انا
+جونم
_یه تار موتوبه این دنیا نمیدما!!
وای دل غش کرد
_آنا
+جانم
_کنارم باش
+باش
_آنا
+جانم
_ارامشم باش
+هستم
کسی حواسش به ما نبود...دستمو گذاشت رو قلبش
_برای تو میزنه ها...آنا؟
+جااانم
_زندگی منی
+نمیخوای که همینوسط غش کنم؟
خندید..ازون خنده خوشگلاش که دل همه رو میبره...ببعدم پیشونیمو بوسید
__آقا بسع دیگه...این کارا جلو مجرد زشتع...چند بار بگم؟
امیر بود و شیطونیاش...
آرتین:فقط شما دوتا مجردین...برین زن بگیرین خب
امیر با حالت تخسی گفت:نمیخوام
_به درک
صدای یاشار اومد:اقا ماهم مجردیم
_توچرا زن نمیگیری؟
+ببخشید
سریع گفتم:واسه یاشار خوابای خوبی دیدم
ارتین که همیشه همپای شیطونیای من بود گفت:عه...جدا؟کی هت حالا؟
+زنداداشم مثه خودمه...خوشگل...شیطون..خانوم...خلاصه همه چی تموم...
یاشار خونسرد نگام میکرد توچشاش نگاه کردم و گفتم
+تینا
چشاش گرد شد_نه جان خودت آناولم کن هرکسی غیر ازاون
برسام صداش درومد:از خداتم باشه دختر خالم بشه زنت
_ببخشیدا...ندیدی تو شمال چه کارا که نمیکرد
بعد رو به من کرد
_آنا نزدیک بودبا ماشین منو زیر بگیره...خودمو ننداخته بودم تو استخر که الان زنده نبودم...بعد خانوم پیاده شده میگه خب از سررام برو کنار
+چرا اینارو الان داری میگی ؟
_یادم نبود...خیلی تحفه اس همش یادش باشم
رفتم از کنارش رد شدم..آروم در گوشش گفتم+منکه میدونم بدت نیومدع
همون موقع زنگ درو زدن...عرفان گفت:فککنم آلماس
+من باز میکنم
درو که باز کردم...موحودی به اسم آلما آویزونم شد...شروع کرد جیغ جیغ کردن...به زور از خودم جداش کردم
+چته تو؟...وحشی!
_واااای عاجی نمیدونی چیشدع که...
+چیشده خو؟
_داری خاله میشی!!
اولش تو هنگ بودم
+چی؟؟؟خالههه؟؟من؟؟؟دروغ نگو...وااای بیا بغلم
بعد از اینکه کلی انرژیمونو تخلیه کردیم رو به آلما گفتم
+هیچی نمیگی تا من قشششنگ جیب عرفانو خالی کنم
_عاجی گناه داره
+حرف نزن.بیا..عرفان.عرفان...مژده بده مژده بده
عرفان سرگردون پرسید:مژدگونی چی؟
+تو بده تا بگم
دست کرد تو جیبش و یه ده تومنی گذاشت کف دستم.پوکر نگاش کردم
+به گدا بدی قهر میکنه!!
دوتا دیگه ده تومنی داذ
+کمه
الما:اجی ب...
+هیس...دستم همچنان جلوش دراز بود...عرفان که کلافه شده بود هرچی پول تو جیبش بود و گذاشت کف دستم..وایسادم و خیلی ریلکس پولارو شمردم...جالی اینحا بود همه ساکت داشتن مارو نکته میکردن
عرفان_میگی یا نه
+عه هیس..بذار ببینم می ارزع
همه داشتن میخندیدن..خب بس بود
+عرفان آمادگی شنیدنشو داری؟
_عارع بگو
با جیغ گفتم:دارم خاله میشم
_خب این الان چه ربطی به م...صب کن صب کن...چی گفتی؟تو داری خالع میشی؟
+پ ن پ تو داری خاله میشی
دوباره با جیغ گفتم:آرتین دارم خاله میشم هوراااا
خلاصه بعد از کلی کل کل بچه ها با عرفان .قرار شد که همگی باهم بریم رستوران و ناهارو مهمون عرفان باشیم..هرکی سوار ماشین خودش شد.آرتینضبطم روشن کرد و اهنگ(نه بیخیال_ادی عطار)رو گذاشت...اهنگ که تموم شد صدای ضبطو کم کردم.دستمو گذاشتم رو دست آرتین
+آرتین؟
_جانم
+قول میدی دیگه هرچی شد دیگه تنهام نذاری.
یخورده با لبخند نگام کرد
_دیگه هیچوقتاون حماقتمو تکرار نمیکنم..هیچوقت
سوالی که تو این دوروز خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و ازش پرسیدم
+الان دلینا کجاس؟
کلافه پوفب کشید
_الان دلینا این وسط چه ربطی داشت من نمیدونم؟
+بگو آرتین..نگی من خیالم راحت نمیشه
_پنج ماه پیش مدارکه باباشو تحویل پلیس دادم.به هاطر چن تا امضا دلینارو هم گرفتن...حالا نمیدونم چقد حبس براش بریدن
+یعنی دیگه مزاحم زندگیمون نمیشه؟
_دیگه نمیتونه!
+مطمئنی؟
_آره
+ارتین
_جونه دلم
+من میترسم
_از چیگل من؟ها؟ من پشتتم...دفه پیش پشتتو خالی کردن...ولی الان عمرا
از ماشین پیادع شدیم..بهمه باهم وارد رستوران شدیم...سریع منو رو ورداشتم
+خب بچ
رفتم سمت اتاق ضبط...رفتم پیش عرفان..زدم تو کمرش
+چطوری داش عرفان؟...از آبجیمون چه خبر
_خوبم..آبجیتونم توخونس
راسی اینو نگفتم بهتون...آلما و عرفان عروسی کردن ولی بازم من نبودم.چون دکتر برام قدغن کرده بود...
+هنوز خاله نشدم؟
_نمیدونم
+وا نمیدونی ینی چی؟...نکنه خبراییه؟
_نه بابا الکی گفتم...فعلا خبری نیس
+ینی چی پوسیدم خو؟یه نی نی بیارین دیگه...برسام...برسام
_بله...چرا داد میزنی؟
+هنوز زن دایی نشدم
غش کرد از خنده:نه هنوز
+اه...پس کِی؟
ارتین اومد تو اتاق_خب بچه ها...بیاین سرکار...آماده این
همه اعلام آمادکی کردن....آرتین واقعا کارش حرف نداشت...خیلی اهنگ قشنگی بود..کار اهنک تموم شد..خواستم برم پیش ارتین.تازه یادم افتاد باهاش قهرم
_آنا
الهی فداش شم خودش صدام کرد
+بله
_بیا اینجا..قرارع پس فردا بریم آزمایش بدیم..باشه؟
+باشه
_انا
+جونم
_یه تار موتوبه این دنیا نمیدما!!
وای دل غش کرد
_آنا
+جانم
_کنارم باش
+باش
_آنا
+جانم
_ارامشم باش
+هستم
کسی حواسش به ما نبود...دستمو گذاشت رو قلبش
_برای تو میزنه ها...آنا؟
+جااانم
_زندگی منی
+نمیخوای که همینوسط غش کنم؟
خندید..ازون خنده خوشگلاش که دل همه رو میبره...ببعدم پیشونیمو بوسید
__آقا بسع دیگه...این کارا جلو مجرد زشتع...چند بار بگم؟
امیر بود و شیطونیاش...
آرتین:فقط شما دوتا مجردین...برین زن بگیرین خب
امیر با حالت تخسی گفت:نمیخوام
_به درک
صدای یاشار اومد:اقا ماهم مجردیم
_توچرا زن نمیگیری؟
+ببخشید
سریع گفتم:واسه یاشار خوابای خوبی دیدم
ارتین که همیشه همپای شیطونیای من بود گفت:عه...جدا؟کی هت حالا؟
+زنداداشم مثه خودمه...خوشگل...شیطون..خانوم...خلاصه همه چی تموم...
یاشار خونسرد نگام میکرد توچشاش نگاه کردم و گفتم
+تینا
چشاش گرد شد_نه جان خودت آناولم کن هرکسی غیر ازاون
برسام صداش درومد:از خداتم باشه دختر خالم بشه زنت
_ببخشیدا...ندیدی تو شمال چه کارا که نمیکرد
بعد رو به من کرد
_آنا نزدیک بودبا ماشین منو زیر بگیره...خودمو ننداخته بودم تو استخر که الان زنده نبودم...بعد خانوم پیاده شده میگه خب از سررام برو کنار
+چرا اینارو الان داری میگی ؟
_یادم نبود...خیلی تحفه اس همش یادش باشم
رفتم از کنارش رد شدم..آروم در گوشش گفتم+منکه میدونم بدت نیومدع
همون موقع زنگ درو زدن...عرفان گفت:فککنم آلماس
+من باز میکنم
درو که باز کردم...موحودی به اسم آلما آویزونم شد...شروع کرد جیغ جیغ کردن...به زور از خودم جداش کردم
+چته تو؟...وحشی!
_واااای عاجی نمیدونی چیشدع که...
+چیشده خو؟
_داری خاله میشی!!
اولش تو هنگ بودم
+چی؟؟؟خالههه؟؟من؟؟؟دروغ نگو...وااای بیا بغلم
بعد از اینکه کلی انرژیمونو تخلیه کردیم رو به آلما گفتم
+هیچی نمیگی تا من قشششنگ جیب عرفانو خالی کنم
_عاجی گناه داره
+حرف نزن.بیا..عرفان.عرفان...مژده بده مژده بده
عرفان سرگردون پرسید:مژدگونی چی؟
+تو بده تا بگم
دست کرد تو جیبش و یه ده تومنی گذاشت کف دستم.پوکر نگاش کردم
+به گدا بدی قهر میکنه!!
دوتا دیگه ده تومنی داذ
+کمه
الما:اجی ب...
+هیس...دستم همچنان جلوش دراز بود...عرفان که کلافه شده بود هرچی پول تو جیبش بود و گذاشت کف دستم..وایسادم و خیلی ریلکس پولارو شمردم...جالی اینحا بود همه ساکت داشتن مارو نکته میکردن
عرفان_میگی یا نه
+عه هیس..بذار ببینم می ارزع
همه داشتن میخندیدن..خب بس بود
+عرفان آمادگی شنیدنشو داری؟
_عارع بگو
با جیغ گفتم:دارم خاله میشم
_خب این الان چه ربطی به م...صب کن صب کن...چی گفتی؟تو داری خالع میشی؟
+پ ن پ تو داری خاله میشی
دوباره با جیغ گفتم:آرتین دارم خاله میشم هوراااا
خلاصه بعد از کلی کل کل بچه ها با عرفان .قرار شد که همگی باهم بریم رستوران و ناهارو مهمون عرفان باشیم..هرکی سوار ماشین خودش شد.آرتینضبطم روشن کرد و اهنگ(نه بیخیال_ادی عطار)رو گذاشت...اهنگ که تموم شد صدای ضبطو کم کردم.دستمو گذاشتم رو دست آرتین
+آرتین؟
_جانم
+قول میدی دیگه هرچی شد دیگه تنهام نذاری.
یخورده با لبخند نگام کرد
_دیگه هیچوقتاون حماقتمو تکرار نمیکنم..هیچوقت
سوالی که تو این دوروز خیلی ذهنمو مشغول کرده بود و ازش پرسیدم
+الان دلینا کجاس؟
کلافه پوفب کشید
_الان دلینا این وسط چه ربطی داشت من نمیدونم؟
+بگو آرتین..نگی من خیالم راحت نمیشه
_پنج ماه پیش مدارکه باباشو تحویل پلیس دادم.به هاطر چن تا امضا دلینارو هم گرفتن...حالا نمیدونم چقد حبس براش بریدن
+یعنی دیگه مزاحم زندگیمون نمیشه؟
_دیگه نمیتونه!
+مطمئنی؟
_آره
+ارتین
_جونه دلم
+من میترسم
_از چیگل من؟ها؟ من پشتتم...دفه پیش پشتتو خالی کردن...ولی الان عمرا
از ماشین پیادع شدیم..بهمه باهم وارد رستوران شدیم...سریع منو رو ورداشتم
+خب بچ
۲۷.۷k
۱۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.