☆♡پارت: ۲۵♡☆
☆♡پارت: ۲۵♡☆
اوهانی و هانیول عین چی از جاشون پریدن.
اوهانی: چییی؟! واااای! دیرمون شد زود باشین حاضر شین!
فورا از جاشون پاشدن و رفتن تو اتاقاشون و حاضر شدن.
سویونگ: من چطوری این همه خوابیدم؟! چطور خواب موندم؟! ای خدااا! الان دیرمون میشه!
سویونگ: زوووود باشیییین دیگههههه! دیر شد!
هانیول: اومدیم! اومدیم!
اوهانی: سویونگ تو چطوری انقد زود حاضر میشی؟
سویونگ: چون من مثل شما چهار ساعت ارایش نمی کنم!
هانیول: وااای ولی لباسامون چه نازه!
سویونگ: اره زود باشین سوار شین بریم!
هانیول و اوهانی: باشه
سوار ماشین شدن و به سمت دانشگاه حرکت کردن. ده دقیقه بعد رسیدن.
هانیول و اوهانی بدو بدو رفتن سر کلاساشون و سویونگ هم رفت اتاق تمرین تا یکم تمرین کنه مسابقه زنگ دوم بود.
یک ساعت بعد...
مسابقه کم کم داشت شروع میشد. و شرکت کننده ها کم کم داشتن اماده می شدن. اسم گروه اول رو برای اجرا صدا زدن. صدای جیغ و هورای تماشاچی ها سالن اجرا رو پر کرده بود...
اون ها اخرین اجرا کننده ها بودن پس برای حاضر شدن وقت بیشتری داشتن اما اوهانی خیلی استرس داشت و سویونگ و هانیول داشتن سعی می کردن اوهانی رو اروم کنن.
یکم بعد...
صدای تشویق ها کم کم قطع شد و حالا نوبت اجرای گروه اونا بود رفتن رو صحنه قلبشون تند تند می زد و اوهانی یکم دست پاچه شده بود البته هانیول هم دسته کمی نداشت. اما سویونگ نگران اونا بود که نکنه حالشون بد بشه. که یکدفعه یکی از تماشاچی ها داد زد (شروع کنید دیگه)
این حرف اون تماشاچی باعث شد استرسشون بیشتر بشه اما کم کم شروع کردن و سویونگ شروع کرد به خوندن.
خیلی خوب اجرا کردن و صدای تشویق تماشاچی ها تا چندین کیلومتر اونور تر می رفت و داور ها عاشق اجراشون و صدای سویونگ شده بودن...
اجراشون که تموم شد هنوز بعد چند دقیقه تشویق ها و دست زدن ها ساکت نشد...
داور ها داشتن با هم صحبت می کردن و گروه برنده رو انتخاب می کردن...
چند دقیقه بعد...
یکی از داور ها برای اعلام برنده ها اومد روی صحنه و پشت بلندگو ایستاد...
&(داور): خب می خوام گروه سوم رو اعلام کنم......... گروهی که نفر سوم شد........ گروهه....... لاله های وحشیییی تشویق کنید....
همه براشون دست می زدن...
اما این وسط قلب اون سه نفر به شدت تند می زد و اضطراب شدیدی داشتن....
&خب گروهی که دوم شد رو اعلام می کنم....... گروه دوممون........ گروه........ شبنم سیاااه تشویقشون کنیدددد
صدای دست زدن ها و جیغ و هوراااهااا بالا رفت...
اما با اعلام گروه دوم دل اوهانی بد جور ریخت انگار قلبش داشت از دهنش می زد بیرون.
&خب.... حالااا نوبت اعلام گروه اولههه.....
خب امید وارم از این پارت لذت برده باشید💜🌹
لایک و کامنت برای پارت بعد فراموش نشه❤😘
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤️
اوهانی و هانیول عین چی از جاشون پریدن.
اوهانی: چییی؟! واااای! دیرمون شد زود باشین حاضر شین!
فورا از جاشون پاشدن و رفتن تو اتاقاشون و حاضر شدن.
سویونگ: من چطوری این همه خوابیدم؟! چطور خواب موندم؟! ای خدااا! الان دیرمون میشه!
سویونگ: زوووود باشیییین دیگههههه! دیر شد!
هانیول: اومدیم! اومدیم!
اوهانی: سویونگ تو چطوری انقد زود حاضر میشی؟
سویونگ: چون من مثل شما چهار ساعت ارایش نمی کنم!
هانیول: وااای ولی لباسامون چه نازه!
سویونگ: اره زود باشین سوار شین بریم!
هانیول و اوهانی: باشه
سوار ماشین شدن و به سمت دانشگاه حرکت کردن. ده دقیقه بعد رسیدن.
هانیول و اوهانی بدو بدو رفتن سر کلاساشون و سویونگ هم رفت اتاق تمرین تا یکم تمرین کنه مسابقه زنگ دوم بود.
یک ساعت بعد...
مسابقه کم کم داشت شروع میشد. و شرکت کننده ها کم کم داشتن اماده می شدن. اسم گروه اول رو برای اجرا صدا زدن. صدای جیغ و هورای تماشاچی ها سالن اجرا رو پر کرده بود...
اون ها اخرین اجرا کننده ها بودن پس برای حاضر شدن وقت بیشتری داشتن اما اوهانی خیلی استرس داشت و سویونگ و هانیول داشتن سعی می کردن اوهانی رو اروم کنن.
یکم بعد...
صدای تشویق ها کم کم قطع شد و حالا نوبت اجرای گروه اونا بود رفتن رو صحنه قلبشون تند تند می زد و اوهانی یکم دست پاچه شده بود البته هانیول هم دسته کمی نداشت. اما سویونگ نگران اونا بود که نکنه حالشون بد بشه. که یکدفعه یکی از تماشاچی ها داد زد (شروع کنید دیگه)
این حرف اون تماشاچی باعث شد استرسشون بیشتر بشه اما کم کم شروع کردن و سویونگ شروع کرد به خوندن.
خیلی خوب اجرا کردن و صدای تشویق تماشاچی ها تا چندین کیلومتر اونور تر می رفت و داور ها عاشق اجراشون و صدای سویونگ شده بودن...
اجراشون که تموم شد هنوز بعد چند دقیقه تشویق ها و دست زدن ها ساکت نشد...
داور ها داشتن با هم صحبت می کردن و گروه برنده رو انتخاب می کردن...
چند دقیقه بعد...
یکی از داور ها برای اعلام برنده ها اومد روی صحنه و پشت بلندگو ایستاد...
&(داور): خب می خوام گروه سوم رو اعلام کنم......... گروهی که نفر سوم شد........ گروهه....... لاله های وحشیییی تشویق کنید....
همه براشون دست می زدن...
اما این وسط قلب اون سه نفر به شدت تند می زد و اضطراب شدیدی داشتن....
&خب گروهی که دوم شد رو اعلام می کنم....... گروه دوممون........ گروه........ شبنم سیاااه تشویقشون کنیدددد
صدای دست زدن ها و جیغ و هوراااهااا بالا رفت...
اما با اعلام گروه دوم دل اوهانی بد جور ریخت انگار قلبش داشت از دهنش می زد بیرون.
&خب.... حالااا نوبت اعلام گروه اولههه.....
خب امید وارم از این پارت لذت برده باشید💜🌹
لایک و کامنت برای پارت بعد فراموش نشه❤😘
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن❤️
۲۶.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.