short story
"گذشته ها جفتگیری بین گوزن ماده و گرگ نر باعث تولد انسان های روانپریش میشده،افرادی که از درد بقیه تغذیه میکنن و اروم میشن.."
جونگکوک پوکر پاکت شیرموزش رو روی اپن گذاشت و پرسید "گوزن ماده و گرگ نر؟"
نامجون شونه ای بالا انداخت و ماژیک سیاهش رو گوشه ای انداخت و روی صندلی فلزی نشست"اره..افسانه ها میگه گرگینه هایی که مغولین از نسل اونان"
جونگکوک سر تکون و نی شیرموزش رو از پاکت بیرون کشید،بدون حرف بلند شد و روی رون های سفت نامجون نشست.
"توهم از نسل اونایی؟"
نامجون بیصدا خندید و نی رو بین دندون گرفت و با فشاری گوشه هاش رو شکست و مثل یک خط دراوردش.
"من و بیخیال..باید تحقیق کنم چه افسانه هایی از مازوخیسمی هایی مثل تو پیدا میشه؟"
جونگکوک لبش رو خیس کرد و بی حرف گونش رو سمت نامجون گرفت.
نامجون لبخندی زد و اروم گوشه ی تیز نی رو روی پوستش فشرد...
جونگکوک پوکر پاکت شیرموزش رو روی اپن گذاشت و پرسید "گوزن ماده و گرگ نر؟"
نامجون شونه ای بالا انداخت و ماژیک سیاهش رو گوشه ای انداخت و روی صندلی فلزی نشست"اره..افسانه ها میگه گرگینه هایی که مغولین از نسل اونان"
جونگکوک سر تکون و نی شیرموزش رو از پاکت بیرون کشید،بدون حرف بلند شد و روی رون های سفت نامجون نشست.
"توهم از نسل اونایی؟"
نامجون بیصدا خندید و نی رو بین دندون گرفت و با فشاری گوشه هاش رو شکست و مثل یک خط دراوردش.
"من و بیخیال..باید تحقیق کنم چه افسانه هایی از مازوخیسمی هایی مثل تو پیدا میشه؟"
جونگکوک لبش رو خیس کرد و بی حرف گونش رو سمت نامجون گرفت.
نامجون لبخندی زد و اروم گوشه ی تیز نی رو روی پوستش فشرد...
۱۸.۱k
۰۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.