"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 1"
part: ۲۳
"ویو جونگکوک"
محکمتر به در زدم:
_ مسخره بازیو تمومش کن ....این دره بی صاحاب کلید دومی نداره؟
اجوما: نه ارباب
ای خدا اینم از افراد من
به سمت اتاق خودم رفتم
و میله اهنی برداشتم
ته: جونگکوک؟(معتعجب
میله رو به قفل کوبیدم که یکم باز شد البته فقط قابش ، با چند ضربه دیگه قفل داخلو شکوندم
درو با لگده محکمی باز کردم
با دیدن نادیا رو تخت و ترسیده امپرم بالا رفت
که با داد گفتم:
_ دختره هر___ چهارساعت دارم میگم در این تویله باز کننن
میله که هنوز دستم بود به کف دستم کوبیدم، و به سمتش قدم برداشتم و همزمان گفتم:
_ببین من چطوری ادمت کنم
وقتی بهش نزدیک شدم
از طرف مخالم پشت تخت وایساد و گفت:
_ ببخشید
کوک: ایندفعه بجا سرت کل هیکلتو میشکنم
تخت و دور زدم و به سمتش رفتم و چون فضایه اون طرف تخت کم بود نمیتونس فرار کنه میله رو به صورته نمایشی رو پهلوش زدم
کوک: دلیله این مسخره بازیات چیه؟!
با ترس گفت:
_ و___قتی امدید_____ ترسی__دم که___بازم___
کوک: بازم!؟ ........دیونه بشم!؟ که دوباره بزنمت؟!
پوزخندی زدم و بعدش قح قح بلندی کردم و گفتم:
_ خو از یه دیوونه توقعه چی داری فسقلی؟ اینکه مهربون باشه؟ نه شرمنده دیوونه ها اینطوری نیستم
میله رو بالا گرفتم تا رو بد__فرود بیارم
صورتشو با دستش گرفت وقتی خواستم بزنمش میله از دستم کشیده شد وقتی برگشتم تهیونگ و دیدم که سعی داشت جلومو بگیره
ته: جونگکوک برو پایین____
جونگکوک: چته!؟
ته: برو تا بیام تکلیفمو بات مشخص کنم
جونگکوک: باشه، ولی بعد از اینکه اینو ادم کردم
خواستم میله رو بگیرم که کشیدش عقب
ته: گفتم برو پایین( جدی
دلیلی این عصبی بودنشو میدونستم ولی حوصلشو ندارم
برگشتم طرف نادیا که تو خودش رو زمین جمع شده بود
رو یه زانوم نشیتم سرمو دیوونه وار به سمتش بردم
کوک: ایشالله بعدا
خواستم برگردم برم پایین ولی وقتی دیدم ل__ از ترس میلرزه انگار یکم ....میدونید ؟
چونشو بین انگشتام گرفتم و به سمت صورت خودم کشیدم
که این دفعه منتظر کتک یا حرکتی ازم بود ، با درد چشماشو بست
خواستم ل_شو بین ل_م بگیرم که
ته: جونگکوک؟
از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
part: ۲۳
"ویو جونگکوک"
محکمتر به در زدم:
_ مسخره بازیو تمومش کن ....این دره بی صاحاب کلید دومی نداره؟
اجوما: نه ارباب
ای خدا اینم از افراد من
به سمت اتاق خودم رفتم
و میله اهنی برداشتم
ته: جونگکوک؟(معتعجب
میله رو به قفل کوبیدم که یکم باز شد البته فقط قابش ، با چند ضربه دیگه قفل داخلو شکوندم
درو با لگده محکمی باز کردم
با دیدن نادیا رو تخت و ترسیده امپرم بالا رفت
که با داد گفتم:
_ دختره هر___ چهارساعت دارم میگم در این تویله باز کننن
میله که هنوز دستم بود به کف دستم کوبیدم، و به سمتش قدم برداشتم و همزمان گفتم:
_ببین من چطوری ادمت کنم
وقتی بهش نزدیک شدم
از طرف مخالم پشت تخت وایساد و گفت:
_ ببخشید
کوک: ایندفعه بجا سرت کل هیکلتو میشکنم
تخت و دور زدم و به سمتش رفتم و چون فضایه اون طرف تخت کم بود نمیتونس فرار کنه میله رو به صورته نمایشی رو پهلوش زدم
کوک: دلیله این مسخره بازیات چیه؟!
با ترس گفت:
_ و___قتی امدید_____ ترسی__دم که___بازم___
کوک: بازم!؟ ........دیونه بشم!؟ که دوباره بزنمت؟!
پوزخندی زدم و بعدش قح قح بلندی کردم و گفتم:
_ خو از یه دیوونه توقعه چی داری فسقلی؟ اینکه مهربون باشه؟ نه شرمنده دیوونه ها اینطوری نیستم
میله رو بالا گرفتم تا رو بد__فرود بیارم
صورتشو با دستش گرفت وقتی خواستم بزنمش میله از دستم کشیده شد وقتی برگشتم تهیونگ و دیدم که سعی داشت جلومو بگیره
ته: جونگکوک برو پایین____
جونگکوک: چته!؟
ته: برو تا بیام تکلیفمو بات مشخص کنم
جونگکوک: باشه، ولی بعد از اینکه اینو ادم کردم
خواستم میله رو بگیرم که کشیدش عقب
ته: گفتم برو پایین( جدی
دلیلی این عصبی بودنشو میدونستم ولی حوصلشو ندارم
برگشتم طرف نادیا که تو خودش رو زمین جمع شده بود
رو یه زانوم نشیتم سرمو دیوونه وار به سمتش بردم
کوک: ایشالله بعدا
خواستم برگردم برم پایین ولی وقتی دیدم ل__ از ترس میلرزه انگار یکم ....میدونید ؟
چونشو بین انگشتام گرفتم و به سمت صورت خودم کشیدم
که این دفعه منتظر کتک یا حرکتی ازم بود ، با درد چشماشو بست
خواستم ل_شو بین ل_م بگیرم که
ته: جونگکوک؟
از جام بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون
۲۱.۷k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.